English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
frame of reference U چهارچوب داوری
frames of reference U چهارچوب داوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
birdcages U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
birdcage U چهارچوب فلزی کانتینرها چهارچوب فلزی اطاق کنترل هواپیما
doorjamb U چهارچوب
frame work U چهارچوب
cradling U چهارچوب
frame U چهارچوب
frameworks U چهارچوب
yokes U چهارچوب
framework U چهارچوب
cratch U اغل چهارچوب
hurdles U چهارچوب جگنی
hurdle U چهارچوب جگنی
sliding U چهارچوب متحرک
frame U چهارچوب تنه
bedstead U چهارچوب تختخواب
bedstand U چهارچوب تختخواب
paneling U قاب چهارچوب
bedsteads U چهارچوب تختخواب
door lintel U کلاه چهارچوب
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
skeleton agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
basic agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
trave U چهارچوب اسب بندی
spinning frame U چهارچوب یا دستگاه نخ تابی
format U ابعاد و چهارچوب فرش
structure U چهارچوب دار [قالی]
slide U صفحه لغزنده چهارچوب
slides U صفحه لغزنده چهارچوب
outline agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
master agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement U چهارچوب توافق [حقوق]
base frame U چهارچوب زیر دستگاهها
tenter U چهارچوب پارچه خشک کنی
tenterhook U گیره چهارچوب پارچه خشک کنی
stiles U باهو چوب عمودی چهارچوب درب
stile U باهو چوب عمودی چهارچوب درب
outside art U [هنری که خارج از چهارچوب رسمی و فرهنگی اجتماع باشد]
e r p U اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
judgements U داوری
adjudication U داوری
umpirage U داوری
judgments U داوری
judgement U داوری
justiceship U داوری
arbitration U داوری
knife rest U نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
arbitration clause U شرط داوری
judging U داوری کردن
judge U داوری کردن
value judgment U داوری ارزشی
judges U داوری کردن
judged U داوری کردن
ad hoc arbitration U داوری موردی
agreement of arbitration U قرارداد داوری
judgement day U روز داوری
the great inquest U روز داوری
jurisdiction clause U شرط داوری
d. of judgment U روز داوری
tribunal of arbitration U دیوان داوری
umpireship U داوری حکمیت
vermifuge U داوری ضد کرم
infatuated U دارای داوری بد
arbitration committee U کمیته داوری
arbitration award U رای داوری
arbitral tribunal U دیوان داوری
arbitral award U رای داوری
arbitrage U داوری کردن
arbitrable U قابل داوری
appeal to arbitration U توسل به داوری
judgment U داوری دادرسی
umpiring U داوری کردن
prejudice U پیش داوری
prejudices U پیش داوری
adjudge داوری کردن
umpired U داوری کردن
arbitrate U داوری کردن
umpired U حکمیت داوری
arbitrated U داوری کردن
arbiter U داوری کردن
umpires U حکمیت داوری
judgments U دادرسی داوری
umpiring U حکمیت داوری
umpires U داوری کردن
refereed U داوری کردن
refereeing U داوری کردن
referees U داوری کردن
judgement U دادرسی داوری
judgements U دادرسی داوری
arbitrates U داوری کردن
arbitrating U داوری کردن
adjudicated U داوری کردن
adjudicates U داوری کردن
adjudicating U داوری کردن
referee U داوری کردن
misjudging U بد داوری کردن
misjudges U بد داوری کردن
misjudged U بد داوری کردن
adjudicate U داوری کردن
umpire U داوری کردن
umpire U حکمیت داوری
misjudge U بد داوری کردن
arbiters U داوری کردن
awards U حکم هیات داوری
awarded U حکم هیات داوری
umpires U داوری عملیات بازرس
awarding U حکم هیات داوری
to hold the scales even U عادلانه داوری کردن
reference U ارجاع امر به داوری
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
references U ارجاع امر به داوری
you do me injustice U در حق من درست داوری نمیکنید
umpired U داوری عملیات بازرس
prejudging U پیش داوری کردن
umpire U داوری عملیات بازرس
prejudged U پیش داوری کردن
decision U حکم دادگاه داوری
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
prejudge U پیش داوری کردن
arbitrated U به داوری ارجاع کردن
arbitrates U به داوری ارجاع کردن
decisions U حکم دادگاه داوری
he judged impartially U بیطرفانه داوری کرد
award U حکم هیات داوری
prejudges U پیش داوری کردن
umpiring U داوری عملیات بازرس
minaei U از اصطلاحات داوری کاراته
arbitrating U به داوری ارجاع کردن
judicial U قطعی داوری کننده
arbitrate U به داوری ارجاع کردن
judging U داوری کردن فتوی دادن
judge U داوری کردن فتوی دادن
judges U داوری کردن فتوی دادن
judged U داوری کردن فتوی دادن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
permanent court of international arbitra U دیوان دایمی داوری بین المللی
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
referee in case of need U داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
adjudged U داوری کردن محکوم کردن
adjudges U داوری کردن محکوم کردن
adjudging U داوری کردن محکوم کردن
petty jury U هیئت داوری هیئت قضات
doomsday U روز قیامت روز داوری
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com