English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
according as چنانکه بدان سان که
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
Other Matches
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
thereunto U بدان
thereto U بدان
wherunto U که بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
whereat U که بدان جهت که در انجا
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
as U چنانکه
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
how U چنانکه
dilatorily U چنانکه پرشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
insolubly U چنانکه اب نشود
as is well known U چنانکه مشهور
admissibleness U چنانکه روا
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
prettily U چنانکه زیبانماید
permissively U چنانکه مخیرسازد
as it deserves U چنانکه باید
proper U چنانکه شایدوباید
so to speak U چنانکه گویی
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
convincingly U چنانکه متقاعد کند
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
funnily U چنانکه خنده اورد
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
effusively U چنانکه گویی بریزد
meetly U چنانکه در خور باشد
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
medially U چنانکه درمیان باشد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
meetly U چنانکه باید و شاید
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
prettily U بخوبی چنانکه باید
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
interminably U چنانکه تمام نشود
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
perniciously U چنانکه زیان اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
according to his version U چنانکه او شرح میداد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
invisibly U چنانکه دیده نشود
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing U گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
litmus U ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com