Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
corrigibly
U
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pardonably
U
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
movably
U
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
colourably
U
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
changeably
U
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
commensurably
U
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
accessibly
U
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
reparable
U
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable
U
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
propor tionably
U
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
googolplex
U
عدد یک با تعداد صفرهای بتوان ده بتوان ده بتوان صد
refornable
U
اصلاح پذیر
corrigible
U
اصلاح پذیر
mendable
U
اصلاح پذیر
improvably
U
اصلاح پذیر
reformable
U
اصلاح پذیر
alterable memory
U
حافظه اصلاح پذیر
alternate routing
U
مسیریابی اصلاح پذیر
He is incorrigible.
U
این آدم چاره اش نمی شود ( اصلاح پذیر نیست )
irrecoverably
U
بطوراصلاح ناپذیر
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
revise
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
U
اصلاح کردن اصلاح نمودن
modification kit
U
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
self correcting
U
خود بخود اصلاح شونده اصلاح کننده نفس خود
as much as possible
U
تا بتوان
educable
U
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable
U
تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable
U
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible
U
تفوق پذیر فراز پذیر
ascendable
U
تفوق پذیر فراز پذیر
as far as possible
U
تا انجا که بتوان
exponentiation
U
بتوان رساندن
micron
U
01 بتوان 6- متر
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
quintillion
U
عدد یک با 81 صفر بتوان 2
quattuordecillion
U
عدد یک با 54صفر بتوان 2
undecillion
U
عدد یک با 63 صفر بتوان 2
tredecillion
U
عدد یک با 24 صفر بتوان 2
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
impressibly
U
بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally
U
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
squaring
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squared
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
squares
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
square
U
بتوان دوم بردن مجذور کردن
so to peaking
U
اگر بتوان چنین چیزی گفت
manageably
U
پنانکه بتوان اداره کردیا از پیش برد
microbar
U
واحد فشار معادل 01 بتوان 6 داین بر سانتیمترمربع
current fund
U
اموالی که سریعا "بتوان به پول تبدیل کرد
adaptable organism
U
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
handing
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to ring the changes
U
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
it is past cure
U
از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
unit cell
U
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
limit velocity
U
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
to bite the bullet
<idiom>
U
باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
exclusion principle
U
اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
how
U
چنانکه
so that
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
as it deserves
U
چنانکه باید
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
dilatorily
U
چنانکه پرشود
proper
U
چنانکه شایدوباید
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
admissibleness
U
چنانکه روا
as is well known
U
چنانکه مشهور
insolubly
U
چنانکه اب نشود
prettily
U
چنانکه زیبانماید
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
so to speak
U
چنانکه گویی
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
owenism
U
اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
according as
چنانکه بدان سان که
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
meetly
U
چنانکه در خور باشد
medially
U
چنانکه درمیان باشد
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
functionally
U
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
sententiously
U
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
penitentially
U
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
inerrably
U
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
to kick over the traces
U
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
exhaustively
U
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
persuasively
U
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
cogently
U
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
inimitably
U
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
inscrutably
U
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
invidiously
U
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
irrecocilably
U
چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably
U
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to vote plump
U
رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
discreditably
U
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
retrospectively
U
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
flowerily
U
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
indefeasibly
U
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
inextricably
U
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably
U
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly
U
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively
U
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
irremissibly
U
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
officinal names of drugs
U
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
opaquely
U
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably
U
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com