English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It is for yours for keeps . U پیش خودت بماند ( مال خودت )
negotiatory U قرار دادی
default value U ارزش قرار دادی
default option U انتخاب قرار دادی
default condition U وضعیت قرار دادی
Touché! U خوب جواب دادی!
You have given me too much. U زیاد ( زیادی ) به من دادی
You gave me the wrong key . U کلیدی که به من دادی عوضی بود
formal U لباس رسمی شب قرار دادی
Did you deliver my letter to your father ? U نامه مرا تحویل پدرت دادی ؟
Are you out of your mind? U مگر عقلت کم است ( از دست دادی ) ؟
partner U شریک کردن شریک
partnering U شریک کردن شریک
partners U شریک کردن شریک
yokefellow U شریک شریک زندگی
partnered U شریک کردن شریک
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
thyself U خودت
he was a partner with me U با من شریک یا انباز بود شریک من بود
Dont be sI'lly . U خودت را لوس نکن
Take care of yourself! U مواظب خودت باش !
It's your own fault. U تقصیر خودت است.
Don't be ridiculous! U خودت را مسخره نکن!
You yourself said so. U تو خودت این حرف رازدی
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Don't act like you were clueless! U خودت را به کوچه علی چپ نزن!
mind your own business U درفکر کار خودت باش
Roll the blanket round yourself. U پتو رابدور خودت بپیچ
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
I dare you to tell him yourself . U اگر راست میگه خودت به اوبگه
Dont let on that you know. U بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
Pick on someone your own size. U برو با هم قدهای خودت طرف بشو
You asked for it. You had it coming. U حقت بود ( خودت تقصیر داشتی )
It wI'll be a feather in your cap . U هر گلی بزنی بسر خودت زدی
So dont try to device yourself . U سعی نکن خودت را گول بزنی
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Get a move on! U خودت را تکان بده! [اصطلاح روزمره]
Dont let yourself get into bad habits. U به چیز های بد خودت راعادت نده
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
You yourself suggested it , didt you ? U مگر خودت نبودی که این پیشنهاد رادادی ؟
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
It is for your own ears. U پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
You are roasting yourself in front of the fire . U خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! U آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
Bye and take care of yourself! [leaving phrase] U خداحافظ و مواظب خودت باش! [عبارت هنگام ترک ]
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave. U اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
accessorial U شریک
privy U شریک
counterparts U شریک
counterpart U شریک
pals U شریک
pal U شریک
compatriots U شریک
coagent U شریک
complier U شریک
conpanion U شریک
pardner U شریک
accessory U شریک
partaker U شریک
participator U شریک
sharer U شریک
copratner U شریک
copartner U شریک
coparcener U شریک
compatriot U شریک
consort U شریک
associate U شریک
partnering U شریک
associated U شریک
partners U شریک
participant U شریک
consorting U شریک
consorts U شریک
consorted U شریک
participants U شریک
partnered U شریک
joint U شریک
backer U شریک
backers U شریک
associating U شریک
partner U شریک
company U شریک
associates U شریک
companies U شریک
party U طرف شریک
particeps criminis U شریک جرم
devil's advocates U شریک شیطان
participated U شریک شدن
devil's advocate U شریک شیطان
ostensible U شریک اسمی
participate U شریک شدن
participant U شریک در جرم
partnered U شریک شدن
partnering U شریک شدن
chip in <idiom> U شریک شدن
half U شریک ناقص
partners U شریک شدن
partner U شریک شدن
participates U شریک شدن
participants U شریک در جرم
abetter U شریک جرم
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
general partner U شریک ضامن
conspirators U شریک فتنه
fellow or foint heir U شریک الارث
fellow heir U شریک ارث
associate U شریک کردن
cosignatory U شریک در امضا
corespondent U شریک جرم
aider and abettor U شریک در جرم
associates U شریک کردن
associated U شریک کردن
coheir U شریک ارث
coheir U شریک در ارث
duumvir U شریک مقام
parcener U شریک مشاع
conspirator U شریک فتنه
joint hands U شریک شدن
associating U شریک کردن
joint heir U شریک ارث
joint owner U شریک ملک
nominal partner U شریک اسمی
p in the second degree U شریک جرم
fllowheir U شریک ارث
part owners U افراد شریک المال
jack on both sides U شریک دزدورفیق قافله
cobelligerent U شریک درتجاوز یا خصومت
coauthor U شریک در تالیف ونگارش
associates U شریک کردن همدست
silent partner U شریک سرمایه رسان
associated U شریک کردن همدست
accomplices U شریک یامعاون جرم
associate U شریک کردن همدست
sleeping partners U شریک سرمایه رسان
sleeping partner U شریک سرمایه رسان
to be an accessory to murder U شریک در قتل بودن
enter into partnership with someone U با کسی شریک شدن
associating U شریک کردن همدست
accomplice شریک یا معاون جرم
Act your age [and not your shoe size] ! U به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
pooled U شریک شدن باهم اتحادکردن
to p with others in something U درچیزی بادیگران شریک شدن
pools U شریک شدن باهم اتحادکردن
partake U شریک شدن بهره داشتن
partook U شریک شدن سهم گرفتن
duumvir U شریک رتبه حکومت دو نفری
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaken U شریک شدن بهره داشتن
pool U شریک شدن باهم اتحادکردن
directed U مستقیم یابدون شریک سوم
directs U مستقیم یابدون شریک سوم
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
life long U شریک عمر مادام العمری
to become an accessory to a crime U در جرمی شریک شدن [قانون ]
to be complicit in [with] something U [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
partaking U شریک شدن بهره داشتن
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شریک شدن بهره داشتن
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> U شریک دزد و رفیق قافله .
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
double up <idiom> U اتاق خود را باکسی شریک بودن
to throw one's lot U با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
double up U در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
cohabitant U شریک زندگی یا عمل جنسی بغل خواب
pacer U شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
corporative state U حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
A man who pays promplty shares in others . <proverb> U آدم خوش یساب شریک مال مردم است .
king's evidence U گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
forwarding merchant U حق الزحمهای دریافت می دارد بدون انکه دروسیله حمل یا پرداخت کرایه شریک باشد
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
associates U شریک شدن همراه شدن
associating U شریک شدن همراه شدن
associated U شریک شدن همراه شدن
coparcener U شریک مشاع دارای حق مشاع
associate U شریک شدن همراه شدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com