Perdic | چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	My tea isnt cool enough to drink. U	چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	tea is sold by the kilogramme U	چایی را کیلویی می فروشند چایی به کیلو فروخته میشود
	im regret that U	بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
	I musn't eat food containing ...	من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
	iam so tired that i cannot eat U	چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
	I could have sworn that there was somebody in the next room . U	می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
	st john's wort U	علف چایی
	iced tea U	چایی سرد
	tea stains U	لکه چایی
	beer money U	پول چایی
	to pour out tea U	چایی ریختن
	green tea U	چایی سبز
	tea is preferable to water U	چایی بر اب ترجیح دارد
	tea is preferable to water U	چایی از اب بهتر است
	husbandŠs tea U	چایی کم مایه و سرد
	meat tea U	چایی یا عصرانه با گوشت
	to pour hot water over tea U	اب گرم روی چایی ریختن
	A pot of tea for 4, please.	لطفا یک قوری چایی 4 نفره.
	unpremediated U	پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
	as ... as <adv.> U	آنقدر... که
	I was so tired that … U	آنقدر خسته بودم که ...
	He did not live long enough to … U	آنقدر عمر نکرد که ...
	unobligated U	اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
	undisciplined U	تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
	unpicked U	نچیده گزین نشده انتخاب نشده
	unbaoked U	سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
	unbroke U	رام نشده سوقان گیری نشده
	uncommitted U	غیر متعهد نشده تعهد نشده
	unresolved U	تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
	unborn U	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
	He drank himself to death. U	آنقدر مشروب خورد تامرد
	She had the never to say. . . U	آنقدر پررو بود که گفت ...
	I kept saying it tI'll I was blue in the face. U	آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
	She talked tI'll she was blue in the face . U	آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
	to scare the living daylights out of somebody U	کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد
	He wears his socks into holes . U	آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
	The exam was too easy for words . U	امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
	She wept herself to sleep . U	آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
	They I got confused . U	آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
	Charbughra U	چایی دارویست که با زنجفیل و هل درست شده و در آن شکر، شراب، تریاک و حشیش نیز به کار میرود.
	untried U	امتحان نشده محاکمه نشده
	unset U	جایگزین نشده جاانداخته نشده
	unsifted U	الک نشده رسیدگی نشده
	unasked U	خواسته نشده پرسیده نشده
	inconsummate U	تکمیل نشده انجام نشده
	irredenta U	انجام نشده جبران نشده
	unredeemed U	جبران نشده سبک نشده
	undirected U	رهبری نشده راهنمایی نشده
	unsought U	جستجو نشده کشف نشده
	uncharged U	محسوب نشده رسمامتهم نشده
	to beat the egg-white until it is stiff U	سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
	to be at a loss as to what to advise U	آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
	He threatened to thrash the life out of me . U	تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
	talk someone's ear off <idiom> U	آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
	She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native . U	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
	unintended saving U	پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
	incomplete U	انجام نشده پر نشده
	unintended investment U	سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
	rool crush U	اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
	I´m as hungry as a horse. U	آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
	hungry as a hunter <idiom> U	آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
	She procrastinated until it was too late . U	آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت
	uncharged U	پر نشده
	unbowed U	خم نشده
	unclaimed U	مطالبه نشده
	tenantless U	اشغال نشده
	unbacked U	رام نشده
	uncut U	از هم جدا نشده
	uncircumcised U	ختنه نشده
	unabated U	کاسته نشده
	uncleared U	ترخیص نشده
	roughdry U	اطو نشده
	undeeded U	در سندقید نشده
	uncoditioned U	شرط نشده
	unsung U	سروده نشده
	unsung U	ستایش نشده
	unsung U	خوانده نشده
	unbowed U	سر کوب نشده
	uncoditioned U	قطعی نشده
	unchanged U	عوض نشده
	the date was not specified U	نشده بود
	unpaid U	پرداخت نشده
	uncontrolled U	کنترل نشده
	unalloyed U	الیاژ نشده
	unbidden U	دعوت نشده
	uncontrolled U	مهار نشده
	unabridged U	کوتاه نشده
	unabridged U	تلخیص نشده
	unaccomplished U	انجام نشده
	uncommitted U	تقبل نشده
	unaccommodated U	فراهم نشده
	undisturbed U	مختل نشده
	unfulfilled U	انجام نشده
	unfulfilled U	اجرا نشده
	haggard U	رام نشده
	uncut U	بریده نشده
	uncut U	قطع نشده
	outstanding U	پرداخت نشده
	sightless U	دیده نشده
	unsaturate U	اشباع نشده
	unpolished U	پرداخت نشده
	unsight U	دیده نشده
	unsocialized U	اجتماعی نشده
	unstudied U	مطالعه نشده
	unthickened U	تغلیظ نشده
	unnormalized U	هنجار نشده
	unwashed U	شسته نشده
	custom uncleared U	ترخیص نشده
	unworn U	کهنه نشده
	unspotted U	ننگین نشده
	unshod U	نعل نشده
	unpremediated U	تصور نشده
	inedited U	منتشر نشده
	increate U	افریده نشده
	inedited U	چاپ نشده
	unsaturated U	اشباع نشده
	in sheets U	صحافی نشده
	imperforate U	منگنه نشده
	inextinct U	نیست نشده
	innascible U	زایده نشده
	intemerate U	بی ناموس نشده
	unsaved U	پس انداز نشده
	unset U	ثابت نشده
	unworn U	استعمال نشده
	wound less U	زخمی نشده
	non switched line U	خط گزینه نشده
	unexploded U	منفجر نشده
	autochthonous U	جابجا نشده
	unconnected U	وصل نشده
	undisiplined U	تربیت نشده
	undirected U	هدایت نشده
	unasked U	سوال نشده
	unlicked U	لیسیده نشده
	undefined U	تعریف نشده
	unseen U	مکشوف نشده
	in quires U	صحافی نشده
	unleached U	سفید نشده
	Before it is too late. While there is stI'll time. U	تا دیر نشده
	unearned U	کسب نشده
	unguarded U	حراست نشده
	unguarded U	حساب نشده
	unpublished U	چاپ نشده
	unpublished U	نشر نشده
	unquestioned U	استنتاق نشده
	unquestioned U	بررسی نشده
	unquestioned U	بحث نشده
	unreconstructed U	بازسازی نشده
	unsought U	کاوش نشده
	unseen U	مشاهده نشده
	unaudited <adj.> U	بازرسی نشده
	unchecked <adj.> U	ارزیابی نشده
	unevaluated <adj.> U	ارزیابی نشده
	unexamined <adj.> U	ارزیابی نشده
	uninspected <adj.> U	ارزیابی نشده
	untested <adj.> U	ارزیابی نشده
	unaudited <adj.> U	ممیزی نشده
	unchecked <adj.> U	ممیزی نشده
	unevaluated <adj.> U	ممیزی نشده
	unexamined <adj.> U	ممیزی نشده
	uninspected <adj.> U	ممیزی نشده
	untested <adj.> U	ممیزی نشده
	unaudited <adj.> U	ارزیابی نشده
	untested <adj.> U	امتحان نشده
	unchecked <adj.> U	بازرسی نشده
	uncounted U	شمرده نشده
	unevaluated <adj.> U	بازرسی نشده
	unexamined <adj.> U	بازرسی نشده
	uninspected <adj.> U	بازرسی نشده
	untested <adj.> U	بازرسی نشده
	virgins U	استفاده نشده
	unaudited <adj.> U	امتحان نشده
	virgin U	استفاده نشده
	unchecked <adj.> U	امتحان نشده
	unread U	خوانده نشده
	unevaluated <adj.> U	امتحان نشده
	unexamined <adj.> U	امتحان نشده
	uninspected <adj.> U	امتحان نشده
	unverified <adj.> U	تست نشده
	unverified <adj.> U	بازرسی نشده
	unverified <adj.> U	امتحان نشده
	unverified <adj.> U	ارزیابی نشده
	unverified <adj.> U	ممیزی نشده
	unverified <adj.> U	بررسی نشده
	unverified <adj.> U	تایید نشده
	inexact U	درست نشده
	undetected U	کشف نشده
	unissued <adj.> U	توزیع نشده
	unissued <adj.> U	منتشر نشده
	unverified <adj.> U	آزمایش نشده
	inviolate U	نقض نشده
	unverified <adj.> U	کنترل نشده
	unoccupied U	اشغال نشده
	uninvited U	دعوت نشده
	outstanding U	وصول نشده
	outstanding U	واریز نشده
	unbleached <adj.> U	سفیدگری نشده
	undyed <adj.> U	رنگرزی نشده
	unmitigated U	کاسته نشده
	uncharted U	اکتشاف نشده
	unaudited <adj.> U	آزمایش نشده
	unbroken U	رام نشده