English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
afterthought U چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
afterthoughts U فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
Other Matches
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
haematogen U دارویی که برای چاره کم خونی میدهند
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
prone to do something آماده برای کردن کاری
to pair off U جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to empower somebody to do something U کسی را برای کاری مخیر کردن
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to take long views U دور اندیشی کردن
To do something prefunctorily. U برای رفع تکلیف ( از سر باز کردن ) کاری راانجام دادن
opens U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
opened U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open U سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
to seek a remedy for something U چاره جویی کردن
To find a way out. To find a remedy. U چاره پیدا کردن
To seak a remedy. U چاره جویی کردن
helps U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
help U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
helped U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
to pair off U دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
ameliorated U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorate U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorates U اصلاح کردن چاره کردن
ameliorating U اصلاح کردن چاره کردن
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertake U توافق برای انجام کاری
can i do a for you U کاری می توانم برای شمابکنم
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
undertakes U توافق برای انجام کاری
carry through <idiom> U برای کاری نقشهای کشیدن
undertaken U توافق برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
to empower somebody to do something U اختیار دادن به کسی برای کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
scratch file U ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
area U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
areas U اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
obscurantism U تاریک اندیشی
policies U مصلحت اندیشی
ideation U خیال اندیشی
right mindedness U درست اندیشی
provincialism U محلی اندیشی
right-minded U درست اندیشی
right minded U درست اندیشی
dogmatism U جزمی اندیشی
far sightedness U مال اندیشی
wishful thinking U خواسته اندیشی
forethought U دور اندیشی
idealism U خیال اندیشی
magical thinking U جادویی اندیشی
policy U مصلحت اندیشی
hyperpragia U زیاده اندیشی
foresight U دور اندیشی
telepathy U دوهم اندیشی
foresight U مال اندیشی
long sightedness U دور اندیشی
self reflection U درون اندیشی
redundant U قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
diskless workstation U ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
hygrograph U دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
He is a man who would stoop to anything . U آدمی است که بهر کاری تن می دهد ( برای رسیدن به هدفش )
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
work file U فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
foreseeingly U از روی مال اندیشی
forethought U مال اندیشی احتیاط
perspectives U مال اندیشی تجسم شی
perspective U مال اندیشی تجسم شی
providently U از روی مال اندیشی
improvidently U بدون مال اندیشی
elapsed time U زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
prognosis U پیش بینی مال اندیشی
visionless U فاقد حس بینش ومال اندیشی
prognoses U پیش بینی مال اندیشی
ended U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
scratchpad U فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
end U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends U کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
CD WO U مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
latchkey kid [colloquial] U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
latchkey child [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
protocols U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
protocol U ارتباطی بین واحدهادرایستگاههای کاری مختلف که قواعد و فرمت هایی را برای مبادله پیام ها تعریف میکند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
AppleTalk U پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند
remediless U بی چاره
remedied U چاره
makeshift U چاره
alternative U چاره
remedies U چاره
recourse U چاره
resourc U چاره
remedying U چاره
alternatives U چاره
shiftless U بی چاره
remedy U چاره
token bus network U EEEL استاندارد برای شبکههای محلی به صورت کابل توپولوژی باس . ایستگاههای کاری داده را با عبور Token منتقل می کنند
tokens U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token U بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
It cant be helped. U چاره ای نیست
absolute <adj.> U چاره نا پذیر
inalienable <adj.> U چاره نا پذیر
indispensable <adj.> U چاره نا پذیر
pis aller U اخرین چاره
inevitable <adj.> U چاره نا پذیر
unalienable <adj.> U چاره نا پذیر
unalterable <adj.> U چاره نا پذیر
ineluctable U چاره ناپذیر
irremediableness U چاره ناپذیری
solution U چاره سازی
solutions U چاره سازی
stopgaps U چاره موقت
inescapable U چاره نا پذیر
make do U چاره موقتی
engrained U چاره ناپذیر
inevitable U چاره نا پذیر
inevitability U چاره ناپذیری
irretrievability U چاره ناپذیری
remediable U چاره پذیر
resourceful U چاره ساز
irremediable U چاره ناپذیر
unavoidable U چاره ناپذیر
stopgap U چاره موقت
an active remedy U چاره موثر
mitraille U چاره پاره
the remedy lies in this U چاره ان اینست
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
dispensable U چاره پذیر غیرضروری
remedial U چاره ساز شفابخش
indispensable U چاره نا پذیر ضروری
i had no a U چاره دیگری نداشتم
stop gap U وسیله یا چاره موقتی
boot U اخراج چاره یافایده
indispensably U بطور چاره ناپذیر
irredeemably U بطور چاره ناپذیر
indispensability U چاره ناپذیری اقتضا
irremediably U بطور چاره ناپذیر
the only remedy is patience U چاره ان شکیبایی است
pis aller U اخرین پناه چاره
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
makeshift U چاره موقتی ادم رذل
death is inevitable U مرگ حتمی یا چاره ناپذیراست
What can one do about it? U چاره کدام است ( چیست ) ؟
programming U نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com