English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
torsion U پیچش
ten smus U پیچش
intorsion U پیچش
intortion U پیچش
curvature U پیچش
backing off U پس پیچش
deflection U پیچش
deflections U پیچش
buckling U پیچش
torsion dynamometer U پیچش سنج
wrests U چرخش پیچش
wresting U چرخش پیچش
torsion recorder U ضباط پیچش
wrested U چرخش پیچش
torsion modulus U مدول پیچش
resonantly U با پیچش و ارتعاش
lock torque U قفل پیچش
geometric twist U پیچش هندسی
number of threads U تعداد پیچش ها
torsion test U ازمایش پیچش
wrest U چرخش پیچش
deflexion U انحراف پیچش
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
resonances U پیچش صدا طنین
intortion U پیچش ساقه انعطاف
resonance U پیچش صدا طنین
curling U پیچش یا حلقه زنی
draw shot U ضربه با پیچش به عقب
direction of thread U سوی پیچش پیچ
torque twist curve U منحنی گشتاور و پیچش
torsion resistant U مقاوم در برابر پیچش
eversion U پیچش کف پا به طرف خارج
torsional rigidity U استحکام در مقابل پیچش
intorsion U پیچش ساقه انعطاف
crimp U پیچش وانقباض عضله درخواب
crimped U پیچش وانقباض عضله درخواب
crimps U پیچش وانقباض عضله درخواب
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
twist U دوران حول محور افقی پیچش
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
outswinger U توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
endless knots U طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
hug the rail U غلطیدن یا بلندشدن گوی کنارلبه خارجی میز بیلیارد درنتیجه پیچش گوی
burl [nep] U گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
snap pass U پاس سریع با پیچش سریع مچ
lineball U داخل
interior U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
anie U داخل
intra U داخل
within <prep.> U در داخل
insides U داخل
inside U داخل
interiors U داخل
aboard U داخل
interiorly U از داخل
withindoors U در داخل
within U در داخل
heave in U کشیدن به داخل
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
inboard U داخل کشتی
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
implode U از داخل ترکیدن
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he is not in it U داخل نیست
grind internally U داخل را ساییدن
to line-jump U داخل صف زدن
impenetrable U داخل نشدنی
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
anieoro U به طرف داخل
anieoro U از داخل به خارج
to cut in line U داخل صف زدن
cross hair U خط داخل دوربین
engaged in war U داخل جنگ
inbound U داخل مرز
interneural U داخل عصبی
incorporating U داخل کردن
ingoing U داخل شونده
ingressive U داخل شونده
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
introgresseive U داخل شونده
intromit U داخل کردن
work in U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
to cut in U داخل شدن
on berth U در داخل بندر
phase in U داخل کردن
uchi uke U دفاع از داخل
to step inside U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to go into U داخل شدن در
to play at U داخل شدن در
intraspecies U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
intradivision U در داخل لشگر
inhaul U به داخل کشیدن
inhaul U به داخل کشنده
inside wiring U سیمکشی داخل
interior wiring U سیمکشی داخل
intercellular U داخل سلولی
interchart U در داخل نقشه
to step in U داخل شدن
to walk in U داخل شدن
intermolecular U در داخل ذرات
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
interneuron U داخل عصبی
interservice U داخل قسمت
interurban U داخل شهری
to work in U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
intern U داخل شدن در
inward U داخل رونده
interning U داخل شدن در
enters U داخل شدن
entered U داخل کردن
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
enter U داخل شدن
interns U داخل شدن در
on line U داخل رده
intercontinental U داخل قاره
ingratiate U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
enters U داخل کردن
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
reentrant U دوباره داخل شونده
reentrant U متوجه بسمت داخل
phase in U به ترتیب داخل شدن
court tennis U تنیس داخل سالن
on side U در داخل خط خارج نشده
intratheater U داخل صحنه عملیات
launch into politics U داخل سیاست شدن
irreptitious U نهانی داخل شده
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
furnace room U فضای داخل کوره
bore U داخل لوله توپ
implode U از داخل منفجر شدن
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
bores U داخل لوله توپ
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
gun bore U داخل لوله توپ
i went in to the garden U داخل باغ شدم
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
furnace campaign U عملیات داخل کوره
sightings U دیدن از داخل دوربین
sighting U دیدن از داخل دوربین
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
plunge U ناگهان داخل شدن
plunged U ناگهان داخل شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
inside of U داخل و یا توی چیزی
inner space U داخل منظومه شمسی
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
intrant U داخل نفوذ کننده
home market U بازار داخل کشور
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
coolant U مایع داخل رادیاتور
coolants U مایع داخل رادیاتور
withindoors U اشخاص داخل منزل
wall entrance U عبور از داخل دیوار
up country U نواحی داخل کشور
ingredient U داخل شونده عوامل
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
ingredients U داخل شونده عوامل
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
home U جا به داخل لوله راندن
homes U جا به داخل لوله راندن
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
enter U داخل عضویت شدن
to go to the front U داخل جنگ شدن
built in U موجود در داخل چیزی
to enter the military U داخل نظام شدن
to come in U داخل شدن بدردخوردن
to breakin U خودرا داخل کردن
swap in U مبادله کردن به داخل
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
enters U داخل عضویت شدن
entered U داخل عضویت شدن
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
cod U فضای داخل خلیج یادریاچه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com