Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
medium term forecast
U
پیش بینی میان مدت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
snub nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
U
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
septum
U
حفرههای بینی پره بینی
guided propagation
U
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer
U
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
anticipated stock losses
U
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecast
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
predicting interval
U
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
half back
U
میان
intershoot
U
در میان
midrib
U
رگ میان
cross country
U
میان بر
shortcut
U
میان بر
diameters
U
میان بر
center
U
میان
in the midden of
U
در میان
overthwart
U
از میان
amid
U
در میان
waists
U
میان
middle part
U
میان
per
U
از میان
staggers
U
یک در میان
waist
U
میان
stagger
U
یک در میان
in our midst
U
در میان ما
mongst
U
میان
staggering
U
یک در میان
thru
U
از میان
mesocarp
U
میان بر
mean water
U
میان اب
into
U
در میان
centers
U
میان
middle
U
میان
middles
U
میان
centre
U
میان
centred
U
میان
diameter
U
میان بر
among
U
میان
through
U
از میان
between
U
میان
mean line
U
خط میان
centered
U
میان
middling
U
میان
waistline
U
میان
waistlines
U
میان
crosscut
U
میان بر
amongst
U
در میان
omphalos
U
میان
interlucent
U
میان تاب
intermontane
U
میان کوه
intermural
U
میان دیواری
interlay
U
در میان گذاردن
internode
U
میان گره
interlocate
U
در میان گذاردن
interposition
U
پا میان گذاری
spotty
U
چنددر میان
intersegmental
U
میان قطعهای
interjectory
U
در میان انداخته
bummer
U
چرخ میان
meant
U
میان مشترک
of middle a
U
میان سال
middle age
U
میان سال
middle aged
U
میان سال
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
navel
U
میان وسط
cross cultural
U
میان فرهنگی
halt back
U
میان بازی کن
middle-aged
U
میان سال
intertrial
U
میان کوششی
diaphragm
U
میان پرده
diaphragms
U
میان پرده
waist
U
میان تنه
waists
U
میان تنه
navels
U
میان وسط
interindividual
U
میان فردی
meddles
U
میان وسط
meddle
U
میان وسط
ambiequal
U
میان حال
ambiversion
U
میان گرایی
ambivert
U
میان گرا
blow in
U
حمله از میان خط
centration
U
میان گرایی
cutoff
U
راه میان بر
cut across
U
میان بر کردن
cut of a corner
U
میان بر کردن
decussate
U
یکی در میان
interpose
U
پا به میان گذاردن
interposed
U
پا به میان گذاردن
interpersonal
U
میان فردی
interpolations
U
میان یابی
interpolation
U
میان یابی
enclosure
U
میان بار
midweek
U
میان هفته
enclosures
U
میان بار
interdisciplinary
U
میان رشتهای
cross-cultural
U
میان فرهنگی
insuperable
U
از میان برنداشتنی
interposing
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
diaphrgam
U
میان پرده
double space
U
یک سطر در میان
duramen
U
میان درخت
interjects
U
در میان اوردن
interjecting
U
در میان اوردن
interjected
U
در میان اوردن
intercurreace
U
در میان امدن
interject
U
در میان اوردن
intercurrent
U
در میان اینده
interfluves
U
میان دو رود
intergroup
U
میان گروهی
abrogates
U
از میان برده
abrogate
U
از میان برده
interjacency
U
وقوع در میان
intervene
U
در میان امدن
intervened
U
در میان امدن
entracte
U
میان پرده
floret of the disk
U
گلچه میان
half back
U
میان بازی کن
halfback
U
میان بازیکن
heart wood
U
میان چوب
heartwood
U
میان چوب
inter nos
U
در میان خودمان
inter se
U
میان خودشان
inter vivos
U
در میان زنده ها
intervenes
U
در میان امدن
intercellular
U
میان یاختهای
interjectory
U
در میان اورده
midmost
U
میان ترین
medium term
U
میان مدت
midsection
U
میان بخش
middleware
U
میان افزار
middleweight
U
میان وزن
midrange
U
میان دامنه
midrib
U
رگ میان برگ
With a slender waist.
U
میان با ریک
to gird up one's loins
U
میان بستن
slim jim
U
لاغر میان
to cut off a corner
U
میان برکردن
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
hollow
U
میان تهی
hollows
U
میان تهی
short circuiting
U
میان بر زدن
shortcut
U
راه میان بر
to make mincemeat of
U
از میان بردن
triple space
U
دو سطر در میان
meddled
U
میان وسط
parenthetical
U
میان دو کمانک
via
U
میان راه
high-pitched
U
میان فراز
osculant
U
در میان چندچیز
mezzo-sopranos
U
میان صدا
extra-mural
U
میان دانشگاهی
mezzo-soprano
U
میان صدا
mezzo soprano
U
میان صدا
shortcut
U
میان برکردن
interjacency
U
میان بودن
mesosphere
U
میان کره
mesoderm
U
میان پوست
an a days
U
یک روز در میان
short cut
U
راه میان بر
hollow
<adj.>
U
میان تهی
mesencephalon
U
میان مغز
mediastinum
U
میان پرده
short cuts
U
راه میان بر
merlon
U
میان دو تیرکش
medius
U
انگشت میان
mesosphere
U
میان- سپهر
mesothorax
U
میان سیه
middle weight
U
میان وزن
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
middle sized
U
میان اندازه
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
midbrain
U
میان مغز
midships
U
در میان کشتی
middlemost
U
میان ترین
nock
U
شکاف میان کفل ها
trough of the sea
U
فضای میان دو موج
An exception is ...
U
میان استثناء ... است.
cross cultural psychology
U
روانشناسی میان فرهنگی
glade
U
سبزه میان جنگل
cross cultural psychiatry
U
روانپزشکی میان فرهنگی
syncopate
U
از میان کوتاه کردن
to make odds even
U
نا برابری ها را از میان بردن
among others
U
میان چیزهای دیگر
among other things
U
میان چیزهای دیگر
futtock
U
تیر میان کشتی
internationally
U
در میان همه ملتها
entracte
U
فاصله میان دو پرده
to burn up
U
سوزاندن و از میان بردن
work in
U
مشکلات را از میان برداشتن
glade
U
فضای میان جنگل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com