Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
law-abiding
U
پیرو قانون
obedient to the law
U
پیرو قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
governmentalize
U
پیرو و تابع قانون کردن
Other Matches
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
canon
U
قانون کلی قانون شرع
canons
U
قانون کلی قانون شرع
slaves
U
پیرو
cohorts
U
پیرو
followers
U
پیرو
cohort
U
پیرو
pursuant
U
پیرو
henchman
U
پیرو
henchmen
U
پیرو
satellite
U
پیرو
satellites
U
پیرو
secondary planet
U
پیرو
sequacious
U
پیرو
sequela
U
پیرو
sequent
U
پیرو
follower
U
پیرو
slave
U
پیرو
slaved
U
پیرو
to heel
U
پیرو
follwer
U
پیرو
succedaneous
U
پیرو
slaving
U
پیرو
thereinafter
U
پیرو ان
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
succedent
U
پیرو متعاقب
sidekick
U
ادم پیرو
sidekicks
U
ادم پیرو
leninist
U
پیرو لنین
adherent
U
تابع پیرو
adherents
U
تابع پیرو
platonic
U
پیرو افلاطون
vassal
U
تابع پیرو
shiite
U
پیرو شیعه
satellite processor
U
پردازشگر پیرو
faddish
U
پیرو مد زودگذر
platonist
U
پیرو افلاطون
vassals
U
تابع پیرو
true-blue
U
پیرو متعصب
rightteous
U
پیرو شریعت
disciples
U
پیرو هواخواه
disciple
U
پیرو هواخواه
slave mode
U
حالت پیرو یا برده
master slave system
U
سیستم راهبر پیرو
stoic
U
پیرو فلسفه رواقیون
pragmatist
U
پیرو فلسفه عملی
epicures
U
پیرو عقیده اپیکور
dialectician
U
پیرو منطق استدلالی
religionist
U
پیرو متعصب دین
epicure
U
پیرو عقیده اپیکور
classical
U
پیرو سبکهای باستانی
sunnite
U
پیرو مذهب سنت
stoical
U
پیرو فلسفه رواقیون
partisan
U
حامی پیرو متعصب
shiite
U
پیرو مذهب شیعه
realists
U
پیرو مکتب realism
realist
U
پیرو مکتب realism
wagnerite
U
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
wagnerian
U
پیرو واگنرموسیقیدان المانی
socratic
U
پیرو حکمت سقراط
episcopalians
U
پیرو کلیسای اسقفی
episcopalian
U
پیرو کلیسای اسقفی
wesleyan
U
پیرو جان وسلی
partisans
U
حامی پیرو متعصب
conservatives
U
پیرو سنت قدیم
conservative
U
پیرو سنت قدیم
partizan
U
حامی پیرو متعصب
shia
U
پیرو مذهب شیعه
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to be at the foot of any one
پیرو یا شاگرد کسی بودن
to lead away
U
پیرو خود کردن کشیدن
sensualist
U
پیرو هوای نفس واحساس
sensuously
U
پیرو محسوسات ولذات نفسانی
pythagorean
U
پیرو یا وابسته به فلسفه فیثاغورث
follower
U
پیرو مذهب شیعه مقلد
manichee
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
manichean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
kantian
U
وابسته به یا پیرو فلسفه کانت
rabbinist
U
پیرو خاخام هایاعلمای یهود
atistotelian
U
وابسته به ارسطوشاگرد یا پیرو ارسطو
followers
U
پیرو مذهب شیعه مقلد
manichaean
U
پیرو مانی نقاش وپیغمبرایرانی
malthusian
U
پیرو عقیده توماس مالتوس
major party
U
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
sensuous
U
پیرو محسوسات ولذات نفسانی
platonize
U
پیرو فلسفه ایده الی شدن
cynics
U
بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
traditionalists
U
پیرو روایات وسنن سنت گرای
cynic
U
بدبین وعیبجو پیرو مکتب کلبیون
traditionalist
U
پیرو روایات وسنن سنت گرای
stalinize
U
کسی را پیرو عقاید ونظرات استالین کردن
schoolman
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
drum majorette
U
زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
pindaric
U
پیرو سبک مغلق نویسی شاعریونانی موسوم به
schoolastic
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
shavian
U
پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
evangelic
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelical
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
sunni
U
اهل سنت پیرو مذهب سنت
hess's law
U
قانون هس
enacment
U
قانون
kanoon
U
قانون
act
U
قانون
lex
U
قانون
statutes
U
قانون
regardless of the law
U
به قانون
regulation
U
قانون
legislation
U
قانون
legal
U
قانون
nisi
U
قانون
law of constant heat sumation
U
قانون هس
acted
U
قانون
statute
U
قانون
law
U
قانون
canon
U
قانون
code
U
قانون
rule
U
قانون
edict
U
قانون
edicts
U
قانون
canons
U
قانون
laws
U
قانون
law of election
U
قانون انتخابات
law of frequency
U
قانون بسامد
law of gravitation
U
قانون گرانش
law of induced current
U
قانون لنتس
law of nations
U
قانون ملل
law of analogy
U
قانون تمثیل
law merchant
U
قانون تجارت
law of contract
U
قانون قرارداد
introduce law
U
انشاء قانون
law of causation
U
قانون علیت
law of effect
U
قانون اثر
law of clouser
U
قانون بستار
law of complimentarity
U
قانون مکملیت
law of advantage
U
قانون امتیاز
law of contiguity
U
قانون مجاورت
law of demand
U
قانون تقاضا
law of progression
U
قانون پیشروی
legist
U
قانون دان
lenz' law
U
قانون لنز
lenz's law
U
قانون لنتس
breach of the law
U
نقض قانون
lextalionis
U
قانون قصاص
legislatrix
U
قانون گذار زن
legislatress
U
قانون گذار زن
legiskative
U
قانون گذار
law of readiness
U
قانون امادگی
law of recency
U
قانون تاخر
law of reflection
U
قانون بازتاب
reflection law
U
قانون بازتاب
law of scarcity
U
قانون کمیابی
law of use
U
قانون استعمال
lawbreaker
U
قانون شکن
lawmaker
U
قانون گزار
left hand rule
U
قانون دست چپ
law of primacy
U
قانون تقدم
make law
U
وضع قانون
to take effect
U
قانون شدن
graham's law
U
قانون گراهام
to come into operation
U
قانون شدن
gresham's law
U
قانون گرشام
greshams law
U
قانون گرشام
hauy law
U
قانون هوی
hook's law
U
قانون هوک
hubble law
U
قانون هابل
governing law
U
قانون حاکم
gay lussac's law
U
قانون گیلوساک
extralegal
U
ماورای قانون
faraday's law
U
قانون فارادی
faraday's law
U
قانون فاراده
fechner's law
U
قانون فخنر
five second rule
U
قانون 5 ثانیه
to go into effect
U
قانون شدن
game law
U
قانون شکار
to inure
U
قانون شدن
gas laws
U
قانون گاز
ignorance of law
U
جهل به قانون
It's a rule that ...
U
قانون است که ...
labour act
U
قانون کار
labour code
U
قانون کار
labour law
U
قانون کار
lambert law
U
قانون لامبرت
laplace's law
U
قانون لاپلاس
law abidingness
U
پیروی قانون
law breaker
U
قانون شکن
juristic
U
قانون دان
insolvent law
U
قانون درماندگی
insolvent law
U
قانون اعسار
islamic law
U
قانون شرع
jachson's law
U
قانون جکسون
joiting law
U
قانون ژول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com