Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
potboil
U
برای امرار معاش نویسندگی یاکارهای هنری مبتذل کردن
living wage
U
مزدکافی برای امرار معاش
amateurism
U
اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
meal tickets
U
وسیلهی امرار معاش
meal ticket
U
وسیلهی امرار معاش
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
decarburizing
U
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
passage money
U
معاش کردن
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
to scramble for a living
U
تقلای معاش کردن
earns
U
کسب معاش کردن
earned
U
کسب معاش کردن
earn
U
کسب معاش کردن
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
to make the pot boi;
U
معاش خود را پیدا کردن
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
diesel ramjet
U
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
hollerith code
U
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
subsistence allowance
U
معاش
subsistence
U
معاش حق معاش
living
U
معاش
sustenance
U
معاش
livelihood
U
معاش
ration allowance
U
حق معاش
livelihoods
U
معاش
basic allowance for subsistence
U
حق معاش
thrift
U
عقل معاش
bread and butter
U
وسیله معاش
subsistence
U
معاش خرجی
fend
U
تکفل معاش
allowance
U
جیره حق معاش
thriftless
U
بی عقل معاش
livelihoods
U
وسیله معاش
livelihood
U
وسیله معاش
family allowance
U
مدد معاش
allowances
U
جیره حق معاش
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
subsistent
U
مدد معاش بگیر
cannier
U
دارای عقل معاش
canny
U
دارای عقل معاش
canniest
U
دارای عقل معاش
thriftessness
U
نداشتن عقل معاش
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
She is thrifty .
U
عقل معاش دارد (مقتصد است )
basic allowance
U
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
blue bark
U
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
ways and means
U
طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
enough
U
کافی
sufficient
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
enow
U
کافی
adequate
کافی
adequate
U
کافی
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
intubation
U
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point
U
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto
U
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education
U
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
potatoes and point
U
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics
U
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
Nothing more, thanks.
کافی است.
sufficient conditions
U
شرایط کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
plenty of rain
U
باران کافی
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
leisure
U
وقت کافی
scanty
U
غیر کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
scantiest
U
غیر کافی
sufficing
U
کافی بودن
inadequate
U
غیر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
due care
U
مراقبت کافی
inextenso
U
بطول کافی
skimp
U
غیر کافی
skimped
U
غیر کافی
skimping
U
غیر کافی
skimps
U
غیر کافی
adequately
U
بقدر کافی
suffices
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
last
[be enough]
U
کافی بودن
be adequate
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
scantier
U
غیر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
suffice
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
voteless
U
بدون رای کافی
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
well paid
U
دارای حقوق کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
inadequately
U
بطور غیر کافی
insufficiently
U
بطور غیر کافی
skimming
U
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
ikon
U
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
aviation pay
U
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
B register
U
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
leader
U
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders
U
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
delete
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleting
U
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
veto
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
U
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
gas fittings
U
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
pre engage
U
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
overhaul
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
line up
<idiom>
U
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
to pine for home
U
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
overhauling
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
U
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
clearance diving
U
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
jig
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
degausser
U
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
arm
U
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
jigs
U
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
put up
U
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com