English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
easy money U پولی که براحتی بدست اید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the proceeds of the sale U پولی که از محل فروش بدست می اید
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
easefully U براحتی
cozily U براحتی
cosily U براحتی
comfortably U براحتی
conveniently U براحتی
walk all over someone <idiom> U براحتی برنده شدن
european monetary agreement U موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
waltz off with <idiom> U فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
unix U یک سیستم عاملی که براحتی قابل استفاده است
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
access panel U پانل یا قابی که برای اسانترکردن تعمیرات وبازرسی براحتی برداشته و یانصب میشود
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
off load U انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
moneyed U پولی
impecuniosity U بی پولی
mercenaly U پولی
impecuniousity U بی پولی
moneyary U پولی
venal U پولی
pecuniary U پولی
monetary U پولی
pockets U پولی
pocket U پولی
monetary targets U اهداف پولی
monetary system U سیستم پولی
monetary sector U بخش پولی
monetary school U مکتب پولی
monetary deflation U انقباض پولی
monetary reserves U ذخائر پولی
monetary restriction U محدودیت پولی
real U غیر پولی
monetary unit U واحد پولی
money wage U مزد پولی
monetary control U نظارت پولی
money matters U امور پولی
money income U درامد پولی
money illusion U خطای پولی
money illusion U توهم پولی
money capital U سرمایه پولی
monetary value U ارزش پولی
monetary policy U سیاست پولی
monetary base U پایه پولی
monetary base U مبنای پولی
monetary authorities U مقامات پولی
dealing for money U معاملات پولی
monetary assets U دارائیهای پولی
loose pulley U پولی هرزگرد
financial property U اموال پولی
financial property U داراییهای پولی
monetary control U کنترل پولی
backing U پشتوانه پولی
monetary convention U اتحاد پولی
monetary instruments U ابزارهای پولی
monetary inflation U تورم پولی
financial inventory U ذخایر پولی
monetary incentive U مشوق پولی
monetary expansion U توسعه پولی
monetary economy U اقتصاد پولی
monetary deflation U محدودیت پولی
polyethylene U پولی اتیلن
grooved pulley U پولی شیاردار
money orders U حواله پولی
tight money U کنترل پولی
reconvert U پولی را مجدداتسعیرکردن
polywag U پولی واگ
polymyxin U پولی میکسین
unit of currency U واحد پولی
pecuniary liability U ضمانت پولی
pay patient U مریض پولی
money order U حواله پولی
bimetallic standard U پایه پولی دو فلزی
bimetallism U نظام پولی دو فلزی
deflation U انقباض پولی رکود
feel the pinch <idiom> U دچار بی پولی شدن
he is pressed for money U از بی پولی در مضیقه است
hyperdeflation U انقباض پولی شدید
i am pushed for money U ازبی پولی درفشار
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
i owe some money to you U یک پولی به شما بدهکارم
prices U ارزش پولی کالا
impecuniously U از روی بی پولی یا افلاس
it was a U خوب پولی بود
gold standard U نظام پولی طلا
gold currency system U نظام پولی طلا
contractionary monetary policy U سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy U سیاست پولی انقباضی
dollar area U منطقه پولی دلار
not for the world <idiom> U دراعضای هیچ پولی
finance U تامین هزینه پولی
european monetary fund U صندوق پولی اروپا
financed U تامین هزینه پولی
european monetary system U سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy U سیاست پولی انبساطی
finances U تامین هزینه پولی
financing U تامین هزینه پولی
free capital U سرمایه گذار پولی
down and out <idiom> U هیچ پولی نداشتند
nonmonetary assets U دارائیهای غیر پولی
rate of money wage U نرخ مزد پولی
strategic concentration by rail U سیستم پولی فلزی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
poly vinil chloride U کلرور پولی وینیل
national money income U درامد ملی پولی
money rate of interest U نرخ بهره پولی
nonmonetary sector U بخش غیر پولی
nonmonetarists U اقتصاددانان غیر پولی
pecuniary externalities U پی امدهای خارجی پولی
pure monetary policy U سیاست پولی خالص
price U ارزش پولی کالا
tools of monetary policy U ابزار سیاست پولی
tight money U سیاست پولی انقباضی
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
international monetary reserves U ذخائر پولی بین المللی
strapped for cash <idiom> U هیچ پولی دربساط نداشتن
polyester U الیاف یاپارچه پولی استر
ring up <idiom> U اضافه کردن آمار پولی
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
vat dyeing U رنگرزی خمی [روشی جهت رنگرزی رنگینه هایی که براحتی در آب حل نمی شوند. الیاف رنگ شده به این طریق دارای مقاومت بالایی در مقابل شستشو و نور خورشید هستند و بیشتری برای پنبه و الیاف های سلولزی است.]
e p u U 591 منحل و "e-m-a" یاموافقتنامه پولی اروپاجایگزین ان شد
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
burn a hole in one's pocket <idiom> U پولی که تومیخواهی سریعا خرج کنی
apportionment U تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
transfer payment U پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
devaluation U تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
contribution U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
contributions U پولی که برای مصارف عام المنفعه بدهندشرکت
commodity money U پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
chantry U پولی که وقف کشیشان میشودتابرای مردگان بخوانند
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
convertibles U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
deat benefit U وفیفه یا پولی که کارفرمابعیال و اولاد کارگر متوفی میدهد
convertible U پولی که با نرخ معین قابل تبدیل به طلا باشد
blockade currency U پولی که تبدیل ان به پول دیگرقانونا " منع شده باشد
royalties U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
royalty U پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
To play for love . U عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
corkage U پولی که درمهمانخانه ازکسی میگیرندتابادهای راکه مال خودمهمان
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
countershaft pulley U محور با پولی یا چرخ دندانه دار که به یک ماشین وصل میشود
slush funds U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush fund U پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
pewage U پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
at the hand of U بدست
by U بدست
haulage U پولی که راه اهن بابت حمل ونقل قطارهای بیگانه در مسیر خود میگیرد
acquirable U بدست اوردنی
to go to the wright U بدست استادافتادن
attainable U بدست اوردنی
impetrate U بدست اوردن
acquirer U بدست اورنده
to come to hand U بدست امدن
obtainment U بدست اوری
pick up U بدست اوردن
get at able U بدست اوردنی
get table U بدست اوردنی
get round U بدست اوردن
come by <idiom> U بدست آوردن
come by U بدست اوردن
procurer U بدست اورنده
catcher U بدست اورنده
attenuation U بدست آوردن
hand in hand U دست بدست
securer U بدست اورنده
obtains U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
gets U بدست امده
get U بدست اوردن
procuring U بدست اوردن
catch U بدست اوردن
get U بدست امده
gained U بدست آوردن
providers U بدست اورنده
gets U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
acquire بدست آوردن
acquires U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
obtained U بدست اوردن
obtain U بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
soothed U دل بدست اوردن
gains U بدست آوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com