Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prize money
U
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the proceeds of the sale
U
پولی که از محل فروش بدست می اید
easy money
U
پولی که براحتی بدست اید
slush fund
U
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
slush funds
U
پولی که از فروش مواد زاید آشپزخانهی کشتی به دست میآمد
luck penny
U
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money
U
پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
the proceeds of the sale
U
وجوهی که از فروش بدست می اید
woollen draper
U
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
seabee
U
گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
european monetary agreement
U
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
on licence
U
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
U
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
wine seller
U
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
spoil
U
غنیمت
spoiling
U
غنیمت
spoiled
U
غنیمت
foray
U
غنیمت
booty
U
غنیمت
spoils
U
غنیمت
forays
U
غنیمت
midshipman
U
افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
sales force
U
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
U
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sale maximization
U
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
piratic
U
درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
to take a of
U
غنیمت شمردن
There is no time like the present .
<proverb>
U
دم غنیمت است .
booty of war
U
غنیمت جنگی
capture
U
غنیمت گرفتن
capturing
U
غنیمت گرفتن
booty
U
غنیمت جنگی
plunders
U
به غنیمت گرفتن
plunders
U
یغما غنیمت
plundering
U
به غنیمت گرفتن
plundering
U
یغما غنیمت
plunder
U
به غنیمت گرفتن
plunder
U
یغما غنیمت
captures
U
غنیمت گرفتن
snap at
U
غنیمت شمردن
running lights
U
فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
petty officers
U
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officer
U
معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kite
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kites
U
کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
pilot chart
U
نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
oceanography
U
تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
chine
U
عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
To capture as booty .
U
غنیمت جنگه گرفتن
trophy of war
U
غنیمت جنگی از دشمن
One must take time by the forelock .
U
وقت را باید غنیمت شمرد
to make ap a ship
U
کشتی را در دریا به غنیمت بردن
to prize a ship
U
کشتی رادردریابه غنیمت بردن
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
sea cucumber
U
حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter
U
مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea mark
U
راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
You might as well take advantage of the savings.
U
این مقدار پس انداز هم غنیمت است
optional claiming race
U
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
head hunt
U
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
prizes
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing
U
غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize courts
U
به دست امده عنوان غنیمت جنگی اعطا نمیشود
sea power
U
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner
U
ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns
U
پرستوک دریایی چلچله دریایی
marine
U
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
naval activity
U
تاسیسات دریایی قسمت دریایی
marines
U
تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern
U
پرستوک دریایی چلچله دریایی
task unit
U
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
attack director
U
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize of war
U
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
summary areas
U
مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists
U
کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
knot
U
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
U
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
maritime
U
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
furriers
U
خز فروش پوست فروش
furrier
U
خز فروش پوست فروش
rear commodore
U
سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
bureau of naval personnel
U
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
sales promotion
U
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
moneyary
U
پولی
pockets
U
پولی
mercenaly
U
پولی
moneyed
U
پولی
impecuniousity
U
بی پولی
pocket
U
پولی
monetary
U
پولی
impecuniosity
U
بی پولی
venal
U
پولی
pecuniary
U
پولی
polywag
U
پولی واگ
monetary school
U
مکتب پولی
real
U
غیر پولی
monetary reserves
U
ذخائر پولی
monetary deflation
U
انقباض پولی
monetary deflation
U
محدودیت پولی
backing
U
پشتوانه پولی
monetary policy
U
سیاست پولی
monetary economy
U
اقتصاد پولی
polymyxin
U
پولی میکسین
monetary incentive
U
مشوق پولی
monetary instruments
U
ابزارهای پولی
pay patient
U
مریض پولی
pecuniary liability
U
ضمانت پولی
monetary expansion
U
توسعه پولی
monetary convention
U
اتحاد پولی
monetary control
U
نظارت پولی
monetary unit
U
واحد پولی
monetary base
U
پایه پولی
monetary base
U
مبنای پولی
monetary authorities
U
مقامات پولی
monetary value
U
ارزش پولی
monetary system
U
سیستم پولی
money capital
U
سرمایه پولی
monetary assets
U
دارائیهای پولی
money illusion
U
توهم پولی
money illusion
U
خطای پولی
monetary sector
U
بخش پولی
money income
U
درامد پولی
money matters
U
امور پولی
monetary restriction
U
محدودیت پولی
monetary control
U
کنترل پولی
reconvert
U
پولی را مجدداتسعیرکردن
monetary targets
U
اهداف پولی
financial property
U
اموال پولی
tight money
U
کنترل پولی
money orders
U
حواله پولی
money order
U
حواله پولی
dealing for money
U
معاملات پولی
monetary inflation
U
تورم پولی
unit of currency
U
واحد پولی
grooved pulley
U
پولی شیاردار
loose pulley
U
پولی هرزگرد
financial property
U
داراییهای پولی
money wage
U
مزد پولی
polyethylene
U
پولی اتیلن
financial inventory
U
ذخایر پولی
crash position indicator
U
برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
convoy commodore
U
فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
naval gunfire
U
تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
Marine Corps
U
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
bimetallism
U
نظام پولی دو فلزی
it was a
U
خوب پولی بود
finance
U
تامین هزینه پولی
hyperdeflation
U
انقباض پولی شدید
not for the world
<idiom>
U
دراعضای هیچ پولی
financing
U
تامین هزینه پولی
i am pushed for money
U
ازبی پولی درفشار
tools of monetary policy
U
ابزار سیاست پولی
i owe some money to you
U
یک پولی به شما بدهکارم
financed
U
تامین هزینه پولی
strategic concentration by rail
U
سیستم پولی فلزی
tight money
U
سیاست پولی انقباضی
deflation
U
انقباض پولی رکود
finances
U
تامین هزینه پولی
impecuniously
U
از روی بی پولی یا افلاس
contractionary monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
restrictive monetary policy
U
سیاست پولی انقباضی
he is pressed for money
U
از بی پولی در مضیقه است
gold standard
U
نظام پولی طلا
nonmonetarists
U
اقتصاددانان غیر پولی
nonmonetary assets
U
دارائیهای غیر پولی
nonmonetary income
U
درامد غیر پولی
nonmonetary sector
U
بخش غیر پولی
european monetary fund
U
صندوق پولی اروپا
european monetary system
U
سیستم پولی اروپایی
expansionary monetary policy
U
سیاست پولی انبساطی
bimetallic standard
U
پایه پولی دو فلزی
pecuniary externalities
U
پی امدهای خارجی پولی
prices
U
ارزش پولی کالا
money well spent
<idiom>
U
پولی که هدر نرفته
feel the pinch
<idiom>
U
دچار بی پولی شدن
down and out
<idiom>
U
هیچ پولی نداشتند
gold currency system
U
نظام پولی طلا
money rate of interest
U
نرخ بهره پولی
dollar area
U
منطقه پولی دلار
free capital
U
سرمایه گذار پولی
price
U
ارزش پولی کالا
poly vinil chloride
U
کلرور پولی وینیل
rate of money wage
U
نرخ مزد پولی
national money income
U
درامد ملی پولی
pure monetary policy
U
سیاست پولی خالص
poundage
U
مقدار پولی برحسب لیره
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com