Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gag
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
U
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
U
پوزه بند بستن محدود کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bound
U
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
nuzzle
U
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzling
U
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzled
U
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
nuzzles
U
با پوزه کاویدن یا بو کردن پوزه بخاک مالیدن
pteropus
U
شبپره میوه خور که پوزه اش مانند پوزه روباه است
unmuzzle
U
پوزه بند را باز کردن
illmitable
U
محدود نکردنی محدود نشدنی
soricine
U
موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
weapons tight
U
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
curbing
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
U
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
stint
U
محدود کردن
delimitate
U
محدود کردن
restricts
U
محدود کردن
restrict
U
محدود کردن
set out
U
محدود کردن
limit
U
محدود کردن
restricting
U
محدود کردن
stints
U
محدود کردن
straiten
U
محدود کردن
restrictions
U
محدود کردن
qualifies
U
محدود کردن
qualify
U
محدود کردن
restriction
U
محدود کردن
abounding
U
محدود کردن
abounded
U
محدود کردن
abound
U
محدود کردن
peg down
U
محدود کردن
containment
U
محدود کردن
abounds
U
محدود کردن
banding
U
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
quantifying
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
U
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
narrow
U
محدود باریک کردن
narrowest
U
محدود باریک کردن
narrowed
U
محدود باریک کردن
compass
U
محدود کردن فهمیدن
narrower
U
محدود باریک کردن
terminate
U
محدود کردن خاتمه یافتن
territorialization
U
محدود کردن بیک ناحیه
terminated
U
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
U
محدود کردن خاتمه یافتن
narrower
U
محدود کردن کوته فکر
narrowed
U
محدود کردن کوته فکر
impaling
U
محدود کردن میله کشیدن
narrow
U
محدود کردن کوته فکر
impales
U
محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting
U
محدود کردن جریان شبکه
impaled
U
محدود کردن میله کشیدن
impale
U
محدود کردن میله کشیدن
narrowest
U
محدود کردن کوته فکر
limitation clause
U
شرط محدود کردن مسئوولیت
restrictive trade practices
U
روشهای محدود کردن تجارت
fire restriction
U
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
clip someone's wings
<idiom>
U
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
confining
U
محدود کردن منحصر کردن
confine
U
محدود کردن منحصر کردن
limit
U
محدود کردن تعیین کردن حد
ice foot
U
یخ پوزه
beak
U
پوزه
beaks
U
پوزه
noses
U
پوزه
muzzling
U
پوزه
muzzles
U
پوزه
snouts
U
پوزه
nose
U
پوزه
muzzled
U
پوزه
snout
U
پوزه
muzzle
U
پوزه
attaches
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
U
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down
U
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
withholds
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld
U
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
rostrum
U
منقار پوزه
proboscis
U
پوزه دراز
rostrums
U
منقار پوزه
snout
U
پوزه درازجانور
barnacle
U
پوزه بند
snout
U
پوزه زدن به
snouts
U
پوزه درازجانور
snouts
U
پوزه زدن به
rostra
U
منقار پوزه
proboscises
U
پوزه دراز
nozzle
U
پوزه دهانک
muzzles
U
پوزه بندزدن
routed
U
با پوزه کاویدن
snouty
U
پوزه وار
muzzles
U
پوزه بند
muzzled
U
پوزه بندزدن
routs
U
با پوزه کاویدن
nosepiece
U
پوزه بند
muzzle
U
پوزه بند
muzzle
U
پوزه بندزدن
snoutish
U
پوزه وار
muzzling
U
پوزه بندزدن
neb
U
پوزه دهان
muzzling
U
پوزه بند
muzzled
U
پوزه بند
nozzles
U
پوزه دهانک
rout
U
با پوزه کاویدن
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
contract
U
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
barnacle
U
پوزه بند یامهاراسب
mongooses
U
میمون پوزه دراز
lemur
U
میمون پوزه دارماداگاسکار
snoozle
U
پوزه بخاک مالیدن
mongoose
U
میمون پوزه دراز
lemurs
U
میمون پوزه دارماداگاسکار
mygale
U
موش پوزه دراز
mach hold
U
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
elastic banding
U
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
assesses
U
تعیین کردن بستن
assessing
U
تعیین کردن بستن
shut off
U
قطع کردن بستن
turn off
<idiom>
U
بستن ،خاموش کردن
assessed
U
تعیین کردن بستن
bindings
U
صحافی کردن به هم بستن
binding
U
صحافی کردن به هم بستن
assess
U
تعیین کردن بستن
block
U
بستن مسدود کردن
blocks
U
بستن مسدود کردن
steek
U
بستن سجاف کردن
astringe
U
جمع کردن بستن
blocked
U
بستن مسدود کردن
fans
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
U
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
decamping
U
رخت بر بستن کوچ کردن
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
to lay on
U
بستن مالیات تحمیل کردن
stipulates
U
پیمان بستن تصریح کردن
decamp
U
رخت بر بستن کوچ کردن
string
U
مربی خم کردن کمان و بستن زه
feign
U
بخود بستن جعل کردن
feigns
U
بخود بستن جعل کردن
arrogate
U
غصب کردن بخود بستن
wattle
U
نرده گذاری کردن بستن
stamps
U
نقش بستن منقوش کردن
decamped
U
رخت بر بستن کوچ کردن
to bar apatn
U
بستن و مسدود کردن راه
To turn the tap on (off).
U
شیر آب را باز کردن ( بستن )
stipulating
U
پیمان بستن تصریح کردن
seals
U
مهر و موم کردن بستن
stamp
U
نقش بستن منقوش کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
to form a notion
U
اندیشه کردن خیال بستن
stipulate
U
پیمان بستن تصریح کردن
assume
U
بخود بستن وانمود کردن
assumes
U
بخود بستن وانمود کردن
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
cincture
U
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
seal
U
مهر و موم کردن بستن
decamps
U
رخت بر بستن کوچ کردن
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
trusses
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussing
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
laces
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
lace
U
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
shunts
U
موازی کردن بستن بسته شدن
sets
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
shunted
U
موازی کردن بستن بسته شدن
shunt
U
موازی کردن بستن بسته شدن
setting up
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
seel
U
چشم خود را بستن کور کردن
truss
U
بهم بستن بادبان را جمع کردن
set
U
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
levying
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
U
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
buckles
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
shut off
<idiom>
U
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
buckled
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
to occlude
U
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
buckle
U
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
lacevi
U
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
To be out to do some thing .
U
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly
U
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
horizons
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon
U
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
clamper
U
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com