English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
complement U تعارفات معمولی
complemented U تعارفات معمولی
complementing U تعارفات معمولی
complements U تعارفات معمولی
in vogue U معمول
going U معمول
usual U معمول
in U معمول
usage U معمول
in- U معمول
usages U معمول
out of the ordinary U غیر معمول
out of the common U غیر معمول
it is usual with him U معمول اوست
normal U هنجار معمول
as usual U مطابق معمول
undersized U کوچکتر از معمول
vogue U رسم معمول
eccentrically U بطورغیر معمول
off the map U غیر معمول
consuetudinary U عادی معمول
by usage U یا معمول سابق
fashionably U مطابق معمول
usual conditions U شرایط معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
enchorial U معمول متعارفی
as usual <idiom> U طبق معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
in character <idiom> U مثل معمول
practice U معمول به عادت
usu U مخفف معمول
to be in f. U معمول بودن
off season U ارزان تر از معمول
to set in U معمول شدن
quite the thing U مطابق بارسم معمول
price current U صورت نرخهای معمول
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
it is our usual p to U معمول ما این است که
habitualness U معمول بودن معتادیت
introductions U معمول سازی ابداع
introduction U معمول سازی ابداع
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
institution U رسم معمول عرف
gangling U بلند تراز حد معمول
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
international practice U طریقه معمول به بین المللی
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
addressing U استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
non-directional design U طرح فراگیر [این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
salachak U فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
styles U معمول کردن مد کردن
styling U معمول کردن مد کردن
styled U معمول کردن مد کردن
style U معمول کردن مد کردن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
pictorial rug U قالیچه های تصویری [قالیچه های پرتره] [در اینگونه فرش ها نگاره های معمول فرش ها استفاده نمی شود و در آن از تصاویر انسان، حیوان، طبیعت، بناها و حوادث تاریخی بهره می گیرند. به آن نقش غلط نیز می گویند.]
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com