Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hot hand
U
پرتاب موفق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
Other Matches
free drop
U
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
delivery groups
U
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one plus one
U
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one and one
U
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlon
U
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons
U
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throwing
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics
U
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throws
U
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
command ejection
U
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
upbeat
U
موفق
successful
U
موفق
successful
<adj.>
U
موفق
lucrative
U
موفق
throve
U
موفق شد
prosperous
U
موفق
attains
U
موفق شدن
attain
U
موفق شدن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
attained
U
موفق شدن
attaining
U
موفق شدن
to come through
U
موفق شدن
to go wrong
U
موفق نشدن
to pull through
U
موفق شدن
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
arrive
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
arrived
U
موفق شدن
wowing
U
موفق شدن
wowed
U
موفق شدن
wow
U
موفق شدن
arrives
U
موفق شدن
arriving
U
موفق شدن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
to make a shift
U
موفق شدن
to fall through
U
موفق نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
sure-fire
U
حتما موفق
come off
<idiom>
U
موفق شدن
fay
U
موفق شدن
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
deathlon
U
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
delivery error
U
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
U
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
automatic toss
U
روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
weapon delivery
U
پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
jaculation
U
پرتاب
tossing
U
پرتاب
putting
U
پرتاب
shy
U
پرتاب
shove
U
پرتاب
jet
U
پرتاب
throwing
U
پرتاب
pitches
U
پرتاب
tosses
U
پرتاب
tossed
U
پرتاب
detrusion
U
پرتاب
shoved
U
پرتاب
hurls
U
پرتاب
hurled
U
پرتاب
throws
U
پرتاب
hurl
U
پرتاب
toss
U
پرتاب
puts
U
پرتاب
throw
U
پرتاب
pitch
U
پرتاب
launching
U
پرتاب
launches
U
پرتاب
launched
U
پرتاب
launch
U
پرتاب
shyer
U
پرتاب
jetting
U
پرتاب
shied
U
پرتاب
shies
U
پرتاب
jetted
U
پرتاب
put
U
پرتاب
shoves
U
پرتاب
shying
U
پرتاب
shoving
U
پرتاب
shyest
U
پرتاب
jets
U
پرتاب
launcher
U
سکوی پرتاب
launcher
U
پرتاب کننده
throwing the javelin
U
پرتاب نیزه
javelin throw
U
پرتاب نیزه
launching angle
U
زاویه پرتاب
jaculate
U
پرتاب کردن
hammer throw
U
پرتاب چکش
foin
U
پرتاب کردن
discus throw
U
پرتاب دیسک
shoots
U
پرتاب کردن
forward cast
U
پرتاب نخ ماهیگیری
free throw
U
پرتاب ازاد
foul line
U
خط پرتاب ازاد
shoot
U
پرتاب کردن
discus throwing
U
پرتاب دیسک
throwing the hammer
U
پرتاب چکش
over-
U
6 یا 8 پرتاب توپ
referee throw
U
پرتاب داور
jettison
U
پرتاب کردن
tilts
U
شتاب پرتاب
tilted
U
شتاب پرتاب
tilt
U
شتاب پرتاب
throw in
U
پرتاب اوت
put
U
پرتاب وزنه
airball
U
پرتاب خطا
paradrop
U
پرتاب با چتر
jettisoned
U
پرتاب کردن
jettisoning
U
پرتاب کردن
jettisons
U
پرتاب کردن
slung
U
پرتاب شده
rocketry
U
فن پرتاب موشک
aerial delivery
U
پرتاب هوایی
skeet
U
پرتاب کردن
small ball
U
پرتاب بی حالت
propelling charge
U
خرج پرتاب
propellant charge
U
خرج پرتاب
air extraction
U
پرتاب بار
arm thrust
U
پرتاب دست
base ejection
U
پرتاب شونده از ته
thrusts
U
پرتاب کردن
sharity stripe
U
خط پرتاب ازاد
charity shot
U
پرتاب ازاد
thrusting
U
پرتاب کردن
weight throw
U
پرتاب وزنه
thrust
U
پرتاب کردن
charity line
U
خط پرتاب ازاد
over
U
6 یا 8 پرتاب توپ
upthrow
U
پرتاب ببالا
propellant
U
خرج پرتاب
propellants
U
خرج پرتاب
lunger
U
پرتاب کننده
let fly
U
پرتاب کردن
bowshot
U
تیر پرتاب
puts
U
پرتاب وزنه
putting
U
پرتاب وزنه
launching site
U
محل پرتاب
caster
U
پرتاب کننده
unsling
U
پرتاب کردن
throwing apparatus
U
لوازم پرتاب
chuck
U
پرتاب توپ
delivery
U
پرتاب توپ
throw-in
U
پرتاب اوت
chucked
U
پرتاب توپ
fling
U
افکندن پرتاب
flinging
U
افکندن پرتاب
flings
U
افکندن پرتاب
deliveries
U
پرتاب گلوله
conversion
U
پرتاب ازاد
threw
U
پرتاب کرد
shot put
U
پرتاب وزنه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com