English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
referee throw U پرتاب داور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goal judge U داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
delivery groups U مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one plus one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
free drop U پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one and one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlons U مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlon U مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throw U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics U مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throwing U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throws U ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
command ejection U پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
provisional ball U گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
judges U داور
judged U داور
refereeing U داور
judging U داور
judge U داور
umpires U داور
arbitator U داور
arbiters U داور
umpiring U داور
umpire U داور
refereed U داور
referee U داور
umpired U داور
arbitrator U داور
marker U داور
juror U داور
arbitrators U داور
markers U داور
jurors U داور
arbiter U داور
referees U داور
deathlon U مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
foot fault judge کمک داور
referee stops contest U استوپ داور
field judge U داور میدان
arbiters U قاضی داور
award U رای داور
umpiring U داور مانور
netcord umpire U داور تور
umpiring U کمک داور
head linesman U داور خط کناری
umpires U کمک داور
arbiter U قاضی داور
referee U داور مسابقات
line official U داور خط تجمع
net cord judge U داور تور
refereeing U داور مسابقات
referee's whistle U سوت داور
awards U رای داور
umpired U کمک داور
awarding U رای داور
placing judge U داور خط پایان
umpire U کمک داور
awarded U رای داور
referees U داور مسابقات
sole arbitrator U داور منفرد
umpired U داور مانور
umpire U داور مانور
refereed U داور مسابقات
ump U کمک داور
umpires U داور مانور
judicial arbitrator U داور قضائی
judicial arbitrator U داور قانونی
deashim U داور وسط تکواندو
refereed U داور بالای والیبال
umpired U سرداور داور مسابقات
umpire U سرداور داور مسابقات
umpiring U سرداور داور مسابقات
umpires U سرداور داور مسابقات
refereeing U داور مسابقات شدن
stops U استوپ داور بوکس
refereed U داور مسابقات شدن
dissents U مشاجره بر سر رای داور
dissented U مشاجره بر سر رای داور
refereeing U داور بالای والیبال
sole arbitrator U حکم یا داور انحصاری
ground judge U داور زمین شمشیربازی
dissent U مشاجره بر سر رای داور
referees U داور بالای والیبال
fukushin U کمک داور کاراته
referees U داور مسابقات شدن
referee U داور بالای والیبال
stopped U استوپ داور بوکس
shushin U داور وسط کاراته
stopping U استوپ داور بوکس
justiciary U داور عالی رتبه
jooshim U داور کنار تکواندو
the judgewas corrupted U داور به رشوه تطییع شد
aftereffect U اثر بعدی داور
back judge U داور در محوطه دفاعی
stop U استوپ داور بوکس
referee U داور مسابقات شدن
protested U اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time. U داور سوت پایان بازی را زد.
protest U اعتراض به رای داور کشتی
protests U اعتراض به رای داور کشتی
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
flagman U داور مخصوص تشخیص امتیاز
backfield U جای بازیگر پشت داور
delivery error U اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
patrol judge U داور برج طول مسیر اسبدوانی
rhadamanthus U داور سخت گیر ورشوه خوار
slow whistle U تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
order of service U سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
referee's position U اعلام کشتی در خاک از سوی داور
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
paddock judge U داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul U خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector U لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
weapon delivery U پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
automatic toss U روش پرتاب خودکار بمب پرتاب خودکار بمب
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
launching U پرتاب
shied U پرتاب
hurls U پرتاب
hurled U پرتاب
shoving U پرتاب
launched U پرتاب
shoved U پرتاب
launches U پرتاب
pitch U پرتاب
shoves U پرتاب
shove U پرتاب
launch U پرتاب
jet U پرتاب
jets U پرتاب
jetted U پرتاب
jetting U پرتاب
hurl U پرتاب
put U پرتاب
puts U پرتاب
putting U پرتاب
detrusion U پرتاب
shies U پرتاب
throw U پرتاب
throwing U پرتاب
jaculation U پرتاب
tossed U پرتاب
toss U پرتاب
tosses U پرتاب
shying U پرتاب
shyest U پرتاب
shyer U پرتاب
throws U پرتاب
pitches U پرتاب
shy U پرتاب
tossing U پرتاب
propellants U خرج پرتاب
shove U پرتاب شدن
launching site U محل پرتاب
pelted U پرتاب کردن
jettison U پرتاب کردن
jettisons U پرتاب کردن
pelt U پرتاب کردن
jettisoning U پرتاب کردن
lunger U پرتاب کننده
thrust U پرتاب کردن
propellant U خرج پرتاب
thrusting U پرتاب کردن
thrusts U پرتاب کردن
let fly U پرتاب کردن
jettisoned U پرتاب کردن
pelts U پرتاب کردن
tilts U شتاب پرتاب
tilted U شتاب پرتاب
shoving U پرتاب شدن
shoves U پرتاب شدن
paradrop U پرتاب با چتر
shoved U پرتاب شدن
hot hand U پرتاب موفق
throwing the javelin U پرتاب نیزه
javelin throw U پرتاب نیزه
jaculate U پرتاب کردن
fires U پرتاب راکت
fired U پرتاب راکت
propellant charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج پرتاب
fire U پرتاب راکت
launcher U پرتاب کننده
launching angle U زاویه پرتاب
tilt U شتاب پرتاب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com