English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 167 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
angle bracket U پرانتز شکسته
pointed bracket U پرانتز شکسته
chevron U پرانتز شکسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
telescopic U دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
bracket [British E] U پرانتز
in parentheses [American E] U در پرانتز
in brackets [British E] U در پرانتز
parenthesis [American E] U پرانتز
round bracket U پرانتز
parenthesis U پرانتز
parentheses U پرانتز ها
bracket U پرانتز
dog eared U دارای پرانتز
bracket U علامت پرانتز
to appear in [within] brackets U در پرانتز بودن
left parenthesis ( U پرانتز باز
to be given in [within] brackets U در پرانتز بودن
right parenthesis ) U پرانتز بسته
dog-eared U دارای پرانتز
right round bracket U پرانتز بسته
left round bracket U پرانتز باز
bracket U طاقچه سگدست پرانتز
parentheses free nataton U نشان گذار بدون پرانتز
bracket U رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
wrecked U شکسته
broken U شکسته
running hand U خط شکسته
fragmentary U شکسته
in pieces U شکسته
heartsick U دل شکسته
heart broken U دل شکسته
cursive U خط شکسته
fragmental U شکسته
disrupted U شکسته
broken-hearted <adj.> U دل شکسته
heartbroken U دل شکسته
shakier U شکسته
shakiest U شکسته
fracted U شکسته
shaky U شکسته
downhearted U دل شکسته
zigzagging U شکسته
zigzagged U شکسته
zigzag U شکسته
zigzags U شکسته
fyloft U صلیب شکسته
framentary U شکسته ناقص
broken <adj.> U شکسته [دستگاهی]
flinders U قطعات شکسته
deject U دل شکسته کردن
crushed stone U سنگ شکسته
cold short U شکسته سرد
cauliflower ear U گوش شکسته
castway U کشتی شکسته
german giant swing U افتاب شکسته
giant circle U افتاب شکسته
haken kreuz U صلیب شکسته
ballast U مصالح شکسته
a broken arm U بازوی شکسته
wrech U کشتی شکسته
to run upon the rocks U شکسته شدن
sherd U کوزه شکسته
red short U شکسته سرخ
raddled U شکسته شده
osteopathist U شکسته بند
orthopedics U شکسته بندی
orthopaedics U شکسته بندی
hot short U شکسته گرم
broken stone U سنگ شکسته
puncture U شکسته شدن
fracturing U سطح شکسته
doddered U شکسته سست
distorts U شکسته شدن
shard U کوزه شکسته
shards U کوزه شکسته
shatter U قطعات شکسته
shatters U قطعات شکسته
wrecked U کشتی شکسته
split-screen U صفحه شکسته
split screen U صفحه شکسته
broken U شکسته شده
distort U شکسته شدن
fractures U سطح شکسته
fractured U سطح شکسته
puncturing U شکسته شدن
modesty U شکسته نفسی
bonesetter U شکسته بند
bone setter U شکسته بند
punctures U شکسته شدن
punctured U شکسته شدن
taxis U شکسته بندی
fracture U سطح شکسته
bone setting U شکسته بندی
splint U چوب شکسته بندی
to humble oneself U شکسته نفسی کردن
stone ballast U مصالح شکسته سنگی
zircon U سخن دست و پا شکسته
splint U وسایل شکسته بندی
refract U شکسته شدن نور
refracted U شکسته شدن نور
humblest U شکسته نفسی کردن
humble U شکسته نفسی کردن
refracting U شکسته شدن نور
refracts U شکسته شدن نور
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
fragmentarily U بطور شکسته یا ناقص
infirmly U بطور علیل یا شکسته
brick ballast U مصالح شکسته اجری
broken hardening U سخت گردانی شکسته
brokenly U بطور شکسته یا بریده
shipwreck U کشتی شکسته شدن
bowed down by grief U شکسته شده ازغم
chippings U سنگ شکسته ریز
agmatology U علم شکسته بندی
pulled U شکسته شده افتاده
shipwrecks U کشتی شکسته شدن
potsherd U تکه سفال شکسته
shipwrecked U کشتی شکسته شدن
broken english U انگلیسی دست و پا شکسته
cast away U کشتی شکسته مطرود
jargon U سخن دست و پا شکسته
to be humbled U احساس شکسته نفسی کردن
to feel humbled U احساس شکسته نفسی کردن
swastika U صلیب شکسته المان نازی
The socket is broken. پریز برق شکسته است.
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
whitewater U قسمت اشفته موج شکسته
wrech U شکسته یا خراب شدن کشتی
In my broken English . U با انگلیسی دست وپا شکسته ام
To speake broken French. U فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
A creaking gate hang long. <proverb> U یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster cast U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster casts U گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris U گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
slide U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides U سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
ten yard U خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
to weigh down U سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting . <proverb> U از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soups U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
soup U موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
wrecking U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgins U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgin U انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
wreck U کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Why don't you work? Did you break your fingers? U چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
non breaking space U حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pectinated line U [خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
streamliner U قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pidgin english U انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball U یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor U التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part U قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
gibberish U حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines U خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com