English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
conditioned response U پاسخ شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
ucr U پاسخ غیر شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
avoidance avoidance conflict U تعارض اجتنابی- اجتنابی
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
avoidance behavior U رفتار اجتنابی
avoidance reaction U واکنش اجتنابی
avoidance learning U یادگیری اجتنابی
aversion therapy U درمان اجتنابی
approach avoidance conflict U تعارض گرایشی- اجتنابی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
provisional U شرطی
conditional U شرطی
provisory U شرطی
eventual U شرطی
conditioned U شرطی
protatic U شرطی
provisos U جمله شرطی
conditioning U شرطی شدن
proviso U جمله شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
subjunctive U وجه شرطی
provisional U شرطی مشروط
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
case branch U انشعاب شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
unconditioned U غیر شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
on no condition U به هیچ شرطی
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
unconditional U غیر شرطی بی شرط
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
modal auxiliary U فعل معین شرطی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
conditionability U قابلیت شرطی شدن
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
condition U عارضه شرطی کردن
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
preconditioning U پیش شرطی کردن
unconditional jump U جهش غیر شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
eventual U موکول بانجام شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
operant conditioning U شرطی شدن عامل
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
policy U سند معلق به انجام شرطی
policies U سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
item of written comment U پاسخ
responded U پاسخ
reaction [answer, commentary] U پاسخ
responds U پاسخ
replied U پاسخ
replies U پاسخ
reply U پاسخ
replying U پاسخ
replication U پاسخ
statement U پاسخ
rebutter U پاسخ رد
response [commentary] U پاسخ
representation [statement] U پاسخ
in answer to U در پاسخ به
counterplea U پاسخ رد
responsions U پاسخ
respond U پاسخ
answerback U در پاسخ
in reply to U در پاسخ
negative reply U پاسخ رد
answering U پاسخ
responses U پاسخ
answered U پاسخ
response U پاسخ
answers U پاسخ
answer U پاسخ
no U : پاسخ نه
response strength U نیرومندی پاسخ
response rate U سرعت پاسخ
solution U پاسخ یک مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
response set U امایه پاسخ
response time U زمان پاسخ
response threshold U استانه پاسخ
plea U پاسخ دعوی
pleas U پاسخ دعوی
answer mode U حالت پاسخ
answerback U پاسخ برگشتی
rejoined U در پاسخ گفتن
distal response U پاسخ دوربرد
anticipatory response U پاسخ انتظاری
rejoin U پاسخ دادن
rejoin U در پاسخ گفتن
to make a response U پاسخ دادن
to definitive answer U پاسخ قطعی
running rate U اهنگ پاسخ
color response U پاسخ رنگ
responsorial U پاسخ دهنده
rejoinders U پاسخ دفاعی
rejoinder U پاسخ دفاعی
response latency U نهفتگی پاسخ
response intensity U شدت پاسخ
preparatory response U پاسخ مقدماتی
discriminatory response U پاسخ افتراقی
position response U پاسخ مکانی
emitted response U پاسخ صدوری
popular response U پاسخ رایج
answerable U پاسخ دار
original response U پاسخ ابتکاری
movement response U پاسخ حرکت
moro response U پاسخ مورو
operandum U ابزار پاسخ
manipulandum U ابزار پاسخ
irresponsive U پاسخ ندهنده
delayed response U پاسخ درنگیده
reflection response U پاسخ قرینه
image response U پاسخ تصویر
consummatory response U پاسخ پایانی
content response U پاسخ محتوایی
response generalization U تعمیم پاسخ
frequency respone U پاسخ فرکانس
correct response U پاسخ درست
right answer U پاسخ درست
response equivalence U هم ارزی پاسخ
response duration U مدت پاسخ
response differentiation U تفکیک پاسخ
response amplitude U دامنه پاسخ
replier U پاسخ دهنده
impluse response U پاسخ ایمپولز
anatomy response U پاسخ کالبدی
answer U : پاسخ دادن
answers U : پاسخ دادن
responded U پاسخ دادن
rejoins U پاسخ دادن
rejoins U در پاسخ گفتن
answers U : جواب پاسخ
responds U پاسخ دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com