Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
but don't hold me to it
[idiom]
U
ولی مطمئن نیستم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i am only middling
U
بد نیستم
i am not of his mind
U
نیستم
i am not good at sums
U
نیستم
iam pretty well
U
بد نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.
U
من در جریان نیستم
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
I am not your maid.
U
نوکرت که نیستم.
I'm not worth it.
U
من در حد اون نیستم.
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
non placer
U
موافق نیستم
i am not a with him
U
با او اشنا نیستم
I am not as mad as all that .
U
آنقدها هم دیوانه نیستم
i do not belong here
U
من اهل اینجا نیستم
i am unused to that noise
U
من به ان صدا اشنا نیستم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
I am not worried about it.
U
من در موردش نگران نیستم.
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
I'm not too keen on it.
<idiom>
U
من خیلی بهش مشتاق نیستم.
Such things just dont interest me.
U
توی این خطها نیستم
I am not aware of that.
<idiom>
U
درباره اش آگاه نیستم.
[اصطلاح]
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من ساده لوح نیستم !
[اصطلاح]
iam not in prac tice
U
چندی است وارد کار نیستم
iam out of practice
U
چندی است که وارد کار نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
I am not much of a cinema-goer.
U
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
in the bag
<idiom>
U
مطمئن
assured
U
مطمئن
full hearted
U
مطمئن
confident
U
مطمئن
safest
U
مطمئن
trustful
U
مطمئن
safes
U
مطمئن
safer
U
مطمئن
surest
U
مطمئن
surer
U
مطمئن
safe
U
مطمئن
sure
U
مطمئن
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
ensuring
U
مطمئن ساختن
trust
U
مطمئن بودن
trusted
U
مطمئن بودن
trusts
U
مطمئن بودن
secure
U
مطمئن استوار
I am sure that ...
U
من مطمئن هستم که ...
secures
U
مطمئن استوار
certifying
U
مطمئن کردن
self-confident
U
مطمئن به خود
ensure
U
مطمئن ساختن
certify
U
مطمئن کردن
certifies
U
مطمئن کردن
insuring
U
مطمئن ساختن
ensured
U
مطمئن ساختن
insures
U
مطمئن ساختن
insurance
U
امتیاز مطمئن
to feel secure
U
مطمئن بودن
to feel secure
U
مطمئن شدن
safe life
U
عمر مطمئن
safe working load
U
بارکاری مطمئن
supersub
U
ذخیره مطمئن
insurance
U
ذخیره مطمئن
insecure
U
غیر مطمئن
self confident
U
مطمئن بخود
secure of victory
U
مطمئن به پیروزی
over confident
U
زیاد مطمئن
ensures
U
مطمئن ساختن
nail down
<idiom>
U
مطمئن بودن
assurer
U
مطمئن سازنده
assuror
U
مطمئن سازنده
to make no doubt
U
مطمئن بودن شک نداشتن
to ensure something
U
مطمئن ساختن
[چیزی]
I am certain of it.
U
من درباره اش مطمئن هستم.
secure
U
مطمئن تامین کردن
surefire
U
مطمئن نتیجه بخش
self assured
U
مطمئن بنفس خود
self-assured
U
مطمئن بنفس خود
you may rest assured
U
میتوانید مطمئن باشید
just in case
U
برای مطمئن بودن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
secures
U
مطمئن تامین کردن
secure
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures
U
بی خطر خاطر جمع مطمئن
You can be sure of that!
U
در این مورد تو می توانی مطمئن باشی!
bravura
U
افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
Slow but sure wins the race.
<proverb>
U
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
i give you my world for it
U
قول میدهم اینطور باشد مطمئن باشید
He seems to have a lot of confidence.
U
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
prudent limit of endurance
U
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of patrol
U
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
right of search
U
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
U
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
fail-safe
U
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
U
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
to prove my vow i give my hand
برای اینکه شما را از درستی قول خود مطمئن سازم به شما دست میدهم
whole hearted
U
خاطرجمع مطمئن صمیمانه قلبی صمیمانه
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com