Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
this duty precedes all others
U
این وفیفه مقدم بر همه وفایف دیگر است
fealties
U
وفیفه شناسی
fealty
U
وفیفه شناسی
sense of duty
U
حس وفیفه شناسی
dutifulness
U
وفیفه شناسی
loyalties
U
وفیفه شناسی
loyalty
U
وفیفه شناسی
observantly
U
از روی وفیفه شناسی
transfer order
U
دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
implied task
U
وفایف استنتاجی
function keys
U
کلیدهایانجام وفایف
wifehood
U
وفایف زوجیت
specified tasks
U
وفایف تصریحی
assignment of tasks
U
تعیین وفایف
job description
U
شرح وفایف شغلی
muliebrity
U
وفایف زنانه زنانگی
physiology
U
علم وفایف الاعضاء
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
assignment of tasks
U
واگذار کردن وفایف
functional
U
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
positioned
U
قراردادن امورات مربوط به وفایف
position
U
قراردادن امورات مربوط به وفایف
that is beyond my duty
U
این از وفایف من خارج است
specified tasks
U
ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
entoptics
U
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
he is nehgent of his duties
U
در انجام وفایف خودسهل انگار است
physiologic
U
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
physiological
U
وابسته به علم وفایف اعضاء ساختمانی
second fiddle
U
کسیکه دارای وفایف فرعی ویاثانوی است
admin
U
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
entomology
U
حشره شناسی
[حشره شناسی]
[جانور شناسی]
[رشته دانشگاهی]
psychbiology
U
علم مطالعه ارتباط میان روانشناسی وزیست شناسی زیست شناسی روانی
bionomics
U
زیوه شناسی شاخهای از علم زیست شناسی که از رابطه موجودات زنده بامحیطبحث میکند
philological
U
وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
lateral meniscus
U
منیسک خارجی
[کالبد شناسی]
[زیست شناسی]
philology
U
زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
bacteriologic
U
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
moral
U
اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
gnomic
U
اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
immorality
U
بد اخلاقی
condonation
U
اغماض و چشم پوشی یکی اززوجین در مورد خلافی که ازدیگری در زمینه وفایف زناشویی صادر شده است
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
conducting
U
رفتار اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
principle
U
اخلاقی کردن
superego
U
شخصیت اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
moral education
U
اموزش اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
immunogenetics
U
رشتهای از اتم شناسی که درباره روابط مرض و وراثبت یا نژاد بحث میکند مطالعه ارتباط داخلی از لحاظ زیست شناسی
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
manning table
U
جدول تعیین مشاغل جدول وفایف پرسنل
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
zoo ecology
U
قسمتی از علم جانور شناسی که در باره روابط جانور بامحیط خود بحث میکند بوم شناسی حیوانی
karyology
U
هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
kinematics
U
حرکت شناسی جنبش شناسی
typology
U
گونه شناسی نوع شناسی
neurologic
U
وابسته به عصب شناسی یا پی شناسی
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
responsibilities
U
وفیفه
pensions
U
وفیفه
responsibility
U
وفیفه
pension
U
وفیفه
duty
U
وفیفه
worked
U
وفیفه
work
U
وفیفه
obligations
U
وفیفه
obligation
U
وفیفه
devoir
U
وفیفه
inofficious
U
بی وفیفه
that is your duty and not mine
U
نه وفیفه من
activity
U
وفیفه
activities
U
وفیفه
functions
U
وفیفه
tasks
U
وفیفه
service
U
وفیفه
function
U
وفیفه
functioned
U
وفیفه
serviced
U
وفیفه
task
U
وفیفه
taskwork
U
وفیفه
sorb
U
وفیفه
office
U
وفیفه
assignment
U
وفیفه
assignments
U
وفیفه
offices
U
وفیفه
roles
U
وفیفه
role
U
وفیفه
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
propositional function
U
وفیفه حسی
service
U
نظام وفیفه
annuitant
U
وفیفه خور
functions
U
وفیفه داشتن
fun and games
<idiom>
U
وفیفه مشکل
religious duty
U
فرض وفیفه
reserve officer
U
افسر وفیفه
seaman recruit
U
ناوی وفیفه
duty-bound
U
حینانجام وفیفه
serviced
U
نظام وفیفه
tasks
U
امرمهم وفیفه
task management
U
مدیریت وفیفه
obligor
U
مشمول وفیفه
inofficious
U
وفیفه نشناس
obstriction
U
قرارداد وفیفه
incumbency
U
وفیفه لزوم
offices
U
کار وفیفه
office
U
کار وفیفه
obligated reservist
U
مشمول وفیفه
burden of proof
U
وفیفه اثبات
naval conscript
U
ناوی وفیفه
undutiful
U
وفیفه نشناس
neurility
U
وفیفه اعصاب
the d. of duty
U
انجام وفیفه
task
U
امرمهم وفیفه
the d. of duty
U
ادای وفیفه
staff duty
U
وفیفه ستادی
breach of duty
U
ترک وفیفه
compulsory service
U
خدمت وفیفه
irresponsibility
U
وفیفه نشناسی
conscription
U
نظام وفیفه
function
U
وفیفه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com