English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
utensil U وسایل اسباب
utensils U وسایل اسباب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
apparatus U اسباب و وسایل ژیمناستیک
Other Matches
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits U جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
lash up U اسباب
gadgets U اسباب
rig U اسباب
rigged U اسباب
rigs U اسباب
doodad U اسباب
doodads U اسباب
mountings U اسباب
instrument U اسباب
accouterment U اسباب
gadget U اسباب
traps U اسباب
dixings U اسباب
contrivances U اسباب
appliance U اسباب
contraption U اسباب
instrumentally U با اسباب
remover U اسباب کش
removers U اسباب کش
geap U اسباب
free handed U بی اسباب
freehand U بی اسباب
free hand U بی اسباب
contraptions U اسباب
valuables U اسباب
fixings U اسباب
outfit U اسباب
outfits U اسباب
apparatus U اسباب
devices U اسباب
device U اسباب
whigmaleerie U اسباب
whigmaleery U اسباب
tackled U اسباب
article U اسباب
apparel U اسباب
tackling U اسباب
tool U اسباب
articles U اسباب
rigging U اسباب
things U اسباب
contrivance U اسباب
tackles U اسباب
tackle U اسباب
appliances U اسباب
paraphernalia U اسباب لوازم
tools U اسباب کار
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
fishing gear U اسباب ماهیگیری
disfurnish U بی اسباب کردن
implement U اسباب اجراء
thing U اسباب دارایی
implemented U اسباب اجراء
dumbbell U اسباب ورزشی
appliance U اسباب کار
dumbbells U اسباب ورزشی
drag U اسباب لایروبی
appliances U اسباب کار
implementing U اسباب اجراء
inhalator U اسباب استنشاق
implements U اسباب اجراء
impedimenta U اسباب تاخیرحرکت
exerciser U اسباب ورزش
caboodle U اسباب سفر
conspiracies U اسباب چینی
spared U اسباب یدکی
conspiracy U اسباب چینی
appurtenance U اسباب جهاز
malice U اسباب چینی
gears U اسباب لوازم
geared U اسباب لوازم
gear U اسباب لوازم
causes of revelation U اسباب نزول
spare U اسباب یدکی
kits U اسباب کار
playthings U اسباب بازی
enginery U اسباب جنگی
plaything U اسباب بازی
furniture U سامان اسباب
toy U اسباب بازی
toys U اسباب بازی
inconvenienced U اسباب زحمت
discommodity U اسباب زحمت
crimper U اسباب فردادن مو
kit U اسباب کار
trocar U اسباب بزل
rectifier U اسباب تقطیر
purofier U اسباب پاک کن
resonator U اسباب ارتعاش
inconveniencing U اسباب زحمت
drags U اسباب لایروبی
military device U اسباب ارتشی
engine U موتور اسباب
slides U اسباب لغزنده
inconvenience U اسباب زحمت
inconveniences U اسباب زحمت
stamper U اسباب کوبیدن
slide U اسباب لغزنده
moves U اسباب کشی
move U اسباب کشی
moved U اسباب کشی
(be) put out <idiom> U اسباب زحمت
dragged U اسباب لایروبی
Luggage U اسباب و اثاثیه
moved U اسباب کشی کردن
leeches U اسباب خون گیری
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
coffee roaster U اسباب بودادن قهوه
move U اسباب کشی کردن
dentifactor U اسباب دندان سازی
cumbrous U اسباب زحمت پرزحمت
purofier U اسباب تصفیه گاز
appurtenence U اسباب چیزهای وابسته
powder puff U اسباب پودر زنی
toyer U سازنده اسباب بازی
trangam U اسباب عجیب وغریب
to form a plot U اسباب چینی کردن
vinifacteur U اسباب شراب سازی
this luggage U این اسباب و اثاثیه
powder puffs U اسباب پودر زنی
to put to inconvenience U اسباب زحمت شدن
baubles U اسباب بازی بچه
partition U وسیله یا اسباب تفکیک
spurtle U اسباب اتش همزن
part U اسباب یدکی اتومبیل
surveying insatrument U اسباب نقشه برداری
take your w to another room U اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
devices U دستگاه اسباب وسیله
bauble U اسباب بازی بچه
leech U اسباب خون گیری
luggage van U واگن اسباب و اثاثیه
move house U اسباب کشی کردن
hatcher U اسباب جوجه گیری
mathematical instrument U اسباب نگاره کشی
instrumental drawing U نقشه کشی با اسباب
conspiratress U اسباب چینی کردن
roulette U اسباب قمار چرخان
piano player U اسباب پیانو زنی
churns U بوسیله اسباب گردنده
churned U بوسیله اسباب گردنده
churn U بوسیله اسباب گردنده
encumber U اسباب زحمت شدن
to shift to the new building U اسباب کشی کردن
encumbered U اسباب زحمت شدن
lay out U اسباب خرده ریز
encumbering U اسباب زحمت شدن
toylike U مثل اسباب بازی
moonlight fliting U اسباب کشی شبانه
encumbers U اسباب زحمت شدن
device U دستگاه اسباب وسیله
encumbrance U اسباب زحمت گرفتاری
shear U اسباب برش قیچی
equipage U اسباب و لوازم جنگی
peelers U اسباب پوست کن پلیس
peeler U اسباب پوست کن پلیس
moves U اسباب کشی کردن
partitions U وسیله یا اسباب تفکیک
emcumber U اسباب زحمت شدن
encumbrances U اسباب زحمت گرفتاری
yoyo U نوعی اسباب بازی بچگانه
glee U ساز و نواز اسباب موسیقی
To collect (pack)the household goods. U اسباب خانه را جمع کردن
light meter U اسباب کوچک نور سنجی
luggage lockers U قفس های اسباب و اثاثیه
adjustment آلت تعدیل اسباب تنظیم
adjustments U الت تعدیل اسباب تنظیم
move U اسباب کشی کردن تکان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com