Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jaber
U
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gibber
U
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers
U
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering
U
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbered
U
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
yawp
U
وراجی کردن
yaup
U
وراجی کردن
gabbles
U
وراجی کردن
gabble
U
وراجی کردن
chaffer
U
وراجی کردن
gabbled
U
وراجی کردن
gabbling
U
وراجی کردن
verbalizing
U
وراجی کردن
verbalize
U
وراجی کردن
verbalizes
U
وراجی کردن
verbalized
U
وراجی کردن
verbalised
U
وراجی کردن
verbalises
U
وراجی کردن
verbalising
U
وراجی کردن
claver
U
وراجی کردن
to trot out
U
وراجی تکراری کردن
to regurgitate
U
وراجی تکراری کردن
yak
U
وراجی کردن روده درازی
yaks
U
وراجی کردن روده درازی
prate
U
یاوه گویی کردن وراجی کردن
blabbing
U
وراجی کردن گستاخی کردن
blab
U
وراجی کردن گستاخی کردن
blabs
U
وراجی کردن گستاخی کردن
blabbed
U
وراجی کردن گستاخی کردن
untold
U
ناشمرده
gabbling
U
سخن ناشمرده
gabbled
U
سخن ناشمرده
gabbles
U
سخن ناشمرده
inarticulation
U
گفتار ناشمرده
gabble
U
سخن ناشمرده
inarticulately
U
بطور ناشمرده
gibber
U
سخن تند و ناشمرده
jabbering
U
سخن تند و ناشمرده
gibbered
U
سخن تند و ناشمرده
gibbering
U
سخن تند و ناشمرده
gibbers
U
سخن تند و ناشمرده
jabbered
U
سخن تند و ناشمرده
gabbling
U
ناشمرده حرف زدن
jabber
U
سخن تند و ناشمرده
gabbles
U
ناشمرده حرف زدن
jaber
U
سخن تند و ناشمرده گپ
gabble
U
ناشمرده حرف زدن
gabbled
U
ناشمرده حرف زدن
jabbers
U
سخن تند و ناشمرده
inarticulate
U
ناشمرده درست ادا نشده
gift of the gab
U
وراجی
long tongue
U
وراجی
cackles
U
وراجی
cackled
U
وراجی
cackle
U
وراجی
palaver
U
وراجی
talkativeness
U
وراجی
claver
U
وراجی
cackling
U
وراجی
yack
U
پرحرفی وراجی
jaw
U
دم گیره وراجی
jaws
U
دم گیره وراجی
prate
U
وراجی پرگویی
chattiness
U
وراجی پرحرفی
sass
U
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
complemented
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rant
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranten
U
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements
U
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
gabble
U
وراجی صدای غاز
gabbled
U
وراجی صدای غاز
gabbles
U
وراجی صدای غاز
gabbling
U
وراجی صدای غاز
come out with
<idiom>
U
بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down
<idiom>
U
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declare
U
افهار کردن گفتن
declares
U
افهار کردن گفتن
declaring
U
افهار کردن گفتن
have it
<idiom>
U
گفتن ،ادعا کردن
rattled
U
تلق تلق کردن وراجی کردن
rattle
U
تلق تلق کردن وراجی کردن
rattles
U
تلق تلق کردن وراجی کردن
gratulate
U
تبریک گفتن سلام کردن
enouce
U
بیان کردن بصراحت گفتن
rumoured
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumours
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
cited
U
اتخاذ سند کردن گفتن
cite
U
اتخاذ سند کردن گفتن
rumour
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
cites
U
اتخاذ سند کردن گفتن
citing
U
اتخاذ سند کردن گفتن
rumored
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicate
U
تفویض کردن ترک گفتن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
lecture
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing
U
سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciate
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
U
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomed
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
enunciates
U
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
U
اعلام کردن صریحا گفتن
abdicates
U
تفویض کردن ترک گفتن
welcomes
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
iterate
U
دوباره گفتن بازگو کردن
welcome
U
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumor
U
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating
U
تفویض کردن ترک گفتن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicated
U
تفویض کردن ترک گفتن
tongues
U
گفتن دارای زبانه کردن
drone
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
U
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to mince matters
U
از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done .
<proverb>
U
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirmed
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms
U
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to be rude to any one
U
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind
U
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out
U
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
U
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
dogmatize
U
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant
U
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
U
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
he talks very indistinctly
U
بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
to talk in a whisper
U
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
U
سخن گفتن صحبت کردن سخن
let out
<idiom>
U
گفتن
says
U
گفتن
saith
U
گفتن
let (someone) know
<idiom>
U
گفتن
tell
U
گفتن
say
U
گفتن
telling-off
U
گفتن
adduse
U
گفتن
tells
U
گفتن
relate
U
گفتن
to give utterance to
U
گفتن
mouth
U
گفتن
mouthed
U
گفتن
mouthing
U
گفتن
mouths
U
گفتن
viyuperate
U
بد گفتن
get out
U
گفتن
pshaw
U
اه گفتن
utters
U
گفتن
uttered
U
گفتن
utter
U
گفتن
vituperate
U
بد گفتن
rehearsing
U
گفتن
utterance
U
گفتن
iteration
U
گفتن
utterances
U
گفتن
to tell a story
U
گفتن
inform
U
گفتن
bubble
U
گفتن
relates
U
گفتن
bubbled
U
گفتن
bubbling
U
گفتن
rehearsed
U
گفتن
to weep out
U
گفتن
rehearse
U
گفتن
informing
U
گفتن
bubbles
U
گفتن
informs
U
گفتن
rehearses
U
گفتن
fables
U
حکایت گفتن
repeats
U
باز گفتن
giggle
U
سخن گفتن
nuncupate
U
زبانی گفتن
to regurgitate
U
شر و ور تکراری گفتن
to trot out
U
شر و ور تکراری گفتن
outvoice
U
بلندترسخن گفتن از
overstated
U
اغراق گفتن در
misstate
U
غلط گفتن
giggled
U
سخن گفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com