Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
teragram
U
واژه چهار حرفی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
logograph
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram
U
واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
LIST chunk
U
که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
floating
U
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
kikalak design
U
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
portmanteaux
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus
U
واژه مرکب از دو واژه
portmanteau
U
واژه مرکب از دو واژه
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
taciturnity
U
کم حرفی
incommunicativeness
U
کم حرفی
incommunicatively
U
با کم حرفی
long tongue
U
پر حرفی
garrulity
U
پر حرفی
pauciloquy
U
کم حرفی
reviling
U
بد حرفی
uniliteral
U
یک حرفی
triliteral
U
سه حرفی
monomial
U
تک حرفی
lexical
U
حرفی
lettered
U
حرفی
pass a remark
U
حرفی زدن
literal
U
حرفی لفظی
four-letter word
U
واژهیچهار حرفی
four-letter words
U
واژهیچهار حرفی
who said so?
U
که چنین حرفی زد
palaver
U
پر حرفی کردن
letter quality
U
کیفیت حرفی
what have you to say?
U
چه حرفی دارید
triliteralism
U
حالت سه حرفی
triliteral
U
کلمه سه حرفی
To take offence at something . To take something to heart .
U
حرفی را بدل گرلتن
slip of the tongue
<idiom>
U
حرفی رانسنجیده زدن
trigram
U
هجای بی معنی سه حرفی
To tald someones head off.
U
سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
spirant
U
حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
to gain any ones ear
U
کسیرا اماده شنیدن حرفی
Suit the action to the word.
U
حرفی را فورا" عملی کردن
trigraph
U
سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
to insert a letter in a word
U
حرفی را در میان واژهای جادادن
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
null
U
رشتهای که هیچ حرفی ندارد
speak a word
U
چیزی بگویید حرفی بزنید
labialize
U
حرفی را بصورت شفوی اداکردن
empty
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
to make a remark
U
حرفی زدن افهار نظری کردن
null
U
حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
emptied
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptiest
U
هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
escape character
U
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
But no one was ever talking about that!
U
اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
d. letter
U
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
slide
U
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
slides
U
تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
ascii
U
حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
erase character
U
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
newest
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new-
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newer
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new
U
حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
end
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
numeric
U
حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
fills
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill
U
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
ends
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
word
U
واژه
neologism
U
نو واژه
neologisms
U
نو واژه
worded
U
واژه
term
U
واژه
termed
U
واژه
terming
U
واژه
mosul
U
واژه
nundinal letter
U
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
codepages
U
تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
glossaries
U
واژه نامه
neologism
U
واژه جدید
buzz word
U
رمز واژه
buzz words
U
رمز واژه
synonym
U
واژه مترادف
glossary
U
واژه نامه
word-blindness
U
واژه کوری
pejorative
U
واژه تحقیری
neologisms
U
واژه جدید
word blindness
U
واژه کوری
neologisms
U
واژه تراشی
neologism
U
واژه تراشی
synonym
U
واژه هم معنی
synonyms
U
واژه مترادف
synonyms
U
واژه هم معنی
cognate
U
واژه هم ریشه
the root of a word
U
ریشه واژه
dissylable
U
واژه دوهجائی
neolalia
U
واژه تراشی
punctuation for reference
U
زیر واژه
philologist
U
واژه شناس
stimulus word
U
واژه محرک
loanword
U
واژه بیگانه
score out that word
U
ان واژه را خط بزنید
intercalation
U
واژه افزایی
keyword
U
واژه کلیدی
loanword
U
واژه عاریه
coinage
U
ابداع واژه
paronym
U
واژه هم ریشه
lexicology
U
واژه شناسی
wordbook
U
واژه نامه
word
U
واژه سخن
worded
U
واژه سخن
dictionary
U
واژه نامه
glossary
U
واژه نامه
word order
U
ترتیب واژه ها
lexicon
[dictionary]
U
واژه نامه
word book
U
واژه نامه
wordbook
U
واژه نامه
word count
U
واژه شماری
word deafness
U
واژه کری
vertical diagraph
U
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
post fix
U
در پایان واژه چسباندن
pentasyllable
U
واژه پنج هجائی
prandial
U
واژه شوخی امیز
logomachy
U
بازی واژه پردازی
octosyllable
U
واژه هشت هجائی
polysllable
U
واژه جند هجائی
wordage
U
کلمات واژه بندی
word span test
U
ازمون فراخنای واژه ها
this word means a dog
U
این واژه یعنی سگ
an inseparable prefix
U
سر واژه جدا نشدنی
word choice test
U
ازمون واژه گزینی
word building test
U
ازمون واژه سازی
dictionary sort
U
ترتیب واژه نامهای
that word is obsolescent
U
ان واژه کم کم دارد مهجور
word association test
U
ازمون تداعی واژه ها
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
septisyllable
U
واژه هفت هجائی
score out that word
U
روی ان واژه خط بکشید
wordprocessing program
U
برنامه واژه پردازی
syncopation
U
کوتاه سازی واژه
homely
[British E]
<adj.>
U
سنگین
[واژه تحقیری]
lexicons
U
واژه نامه دیکسیونر
lexicon
U
واژه نامه دیکسیونر
homely
[British E]
<adj.>
U
بیمزه
[واژه تحقیری]
homely
[British E]
<adj.>
U
خفه
[واژه تحقیری]
spicery
U
انباری ادویه
[واژه قدیمی]
dictionary
U
کتاب لغت واژه نامه
dictionaries
U
کتاب لغت واژه نامه
God bless
[you]
!
U
خدا حافظ
[واژه کهنه]
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
purism
U
واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
malaprop
U
کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
rebus
U
نشاندادن واژه ها بصورت مصور
a word with a pejorative connotation
U
واژه ای با معنای ضمنی منفی
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
nomenclature
U
فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
slang
U
واژه عامیانه وغیر ادبی
lexicography
U
فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries
U
واژه نامه ضمیمه کتاب
catch-phrases
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
lexigraphy
U
یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely
[British E]
<adj.>
U
عادی و خسته کننده
[واژه تحقیری]
catch-phrase
U
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
How do you pronounce
[say]
that
[this]
word?
U
این واژه چه جور تلفظ می شود؟
bawdry
U
زنا
[دین]
[حقوق]
[واژه قدیمی]
cantoria
U
[واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
clapper
U
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
BMP
U
در گرافیک مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایلی که حاوی تصویر گرافیکی -bit map شده است
clappers
U
بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
sanshifter
U
واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
parathesis
U
پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
alinik design
U
واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
to inspan oxen
U
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois
U
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
Genius Loci
U
نابغه
[واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
this word occurs in gulistan p
U
این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
kpsi
U
[واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
is intervocalic
U
حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
to purify the person language
U
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
redirects
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
echo
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
U
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com