English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reality therapy U واقعیت درمانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
therapeutic U درمانی
physiotherapy U تن درمانی
physical therapy U تن درمانی
hydropathic U اب درمانی
hydrotherapy U اب درمانی
remedial U درمانی
gestalt therapy U گشتالت درمانی
electrotherapy U برق درمانی
logopedics U گفتار درمانی
convulsive therapy U تشنج درمانی
radiotherapy U پرتو درمانی
semantic therapy U معنا درمانی
therapeutic millieu U محیط درمانی
psychotherapy U روان درمانی
homeopathy U همسان درمانی
hydropath establishment U بنگاه اب درمانی
hydrotherapeutic U بنگاه اب درمانی
art therapy U هنر درمانی
behavior therapy U رفتار درمانی
family therapy U خانواده درمانی
chemotherapy U شیمی درمانی
group therapy U گروه درمانی
hydropathist U متخصص اب درمانی
hypnotherapy U هیپنوتیسم درمانی
speech therapy U گفتار درمانی
play therapy U بازی درمانی
thermotherapy U حرارت درمانی
therapeutic impasse U بن بست درمانی
therapeutic community U اجتماع درمانی
recreation therapy U سرگرمی درمانی
relaxation therapy U ارمش درمانی
will therapy U اراده درمانی
religious therapy U دین درمانی
physical therapy U ورزش درمانی
role therapy U نقش درمانی
immunotherapy U ایمن درمانی
insight therapy U بینش درمانی
kinesiotherapy U جنبش درمانی
homoeopathy [British] U همسان درمانی
music therapy U موسیقی درمانی
narcotherapy U تخدیر درمانی
milieu therapy U محیط درمانی
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
psychagogy U روان درمانی رهنمودی
directive psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
balneology U علم استحمام درمانی
nondirective psychotherapy U روان درمانی بی رهنمود
curative U دارای خاصیت درمانی
ambulatory psychotherapy U روان درمانی سر پایی
reconstructive psychotherapy U روان درمانی بازساختی
cerebral electrotherapy U برق درمانی مغزی
virtuality U واقعیت
entelechy U واقعیت
facts U واقعیت
fact U واقعیت
realities U واقعیت
actuality U واقعیت
reality U واقعیت
verities U واقعیت
verity U واقعیت
actuality or actualness U واقعیت
hospitalization U پذیرایی خدمات بیمارستانی و درمانی
brief psychotherapy U روان درمانی کوتاه مدت
put inpractice U واقعیت دادن
carry into effect U واقعیت دادن
make something happen U واقعیت دادن
put ineffect U واقعیت دادن
implement U واقعیت دادن
accomplish U واقعیت دادن
bring inbeing U واقعیت دادن
carry out U واقعیت دادن
execute U واقعیت دادن
fulfill [American] U واقعیت دادن
make a reality U واقعیت دادن
put into practice U واقعیت دادن
put into effect U واقعیت دادن
bring into being U واقعیت دادن
actualise [British] U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
carry ineffect U واقعیت دادن
verisimilitude U شباهت به واقعیت
fulfil U واقعیت دادن
objective reality U واقعیت عینی
unreality U عدم واقعیت
fulfill U واقعیت دادن
empirical reality U واقعیت تجربی
objectivity U هستی واقعیت
actualize U واقعیت دادن
actualization U واقعیت دادن
realism U واقعیت گرایی
fulfils U واقعیت دادن
fulfills U واقعیت دادن
fulfilling U واقعیت دادن
fulfilled U واقعیت دادن
objective reality U واقعیت برونی
reality testing U واقعیت ازمایی
subjective reality U واقعیت ذهنی
misrepresentation U قلب واقعیت
reality principle U اصل واقعیت
bovarism U در هم امیزی خیال و واقعیت
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
triage U سیستم ارزیابی خدمات پزشکی و نیازهای درمانی پرسنل
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
matter-of-fact <idiom> U چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
pragmatic U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
pragmatics U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
gap analysis U تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
swelled head <idiom> U (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
cryotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
crymotherapy U درمان بوسیله سرما سرما درمانی
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com