English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reality testing U واقعیت ازمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self examination U خود ازمایی
hypothesis testing U فرضیه ازمایی
raffle U بخت ازمایی کردن
swordplay U مبارزه زور ازمایی
lottery U بخت ازمایی لاطاری
lotteries U بخت ازمایی لاطاری
re examination U پرس ازمایی مجدد
re-examination U پرس ازمایی مجدد
raffles U بخت ازمایی کردن
to try one's luck U بخت ازمایی کردن
to try ones fortune U بخت ازمایی کردن
voir dire U سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
verities U واقعیت
verity U واقعیت
actuality or actualness U واقعیت
entelechy U واقعیت
virtuality U واقعیت
facts U واقعیت
reality U واقعیت
realities U واقعیت
fact U واقعیت
actuality U واقعیت
put into effect U واقعیت دادن
accomplish U واقعیت دادن
reality therapy U واقعیت درمانی
implement U واقعیت دادن
bring inbeing U واقعیت دادن
subjective reality U واقعیت ذهنی
carry out U واقعیت دادن
execute U واقعیت دادن
fulfill [American] U واقعیت دادن
make a reality U واقعیت دادن
verisimilitude U شباهت به واقعیت
put into practice U واقعیت دادن
actualise [British] U واقعیت دادن
bring into being U واقعیت دادن
reality principle U اصل واقعیت
objective reality U واقعیت برونی
misrepresentation U قلب واقعیت
fulfils U واقعیت دادن
fulfills U واقعیت دادن
fulfilling U واقعیت دادن
fulfilled U واقعیت دادن
fulfil U واقعیت دادن
make something happen U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
put ineffect U واقعیت دادن
carry into effect U واقعیت دادن
unreality U عدم واقعیت
objective reality U واقعیت عینی
carry ineffect U واقعیت دادن
fulfill U واقعیت دادن
empirical reality U واقعیت تجربی
actualize U واقعیت دادن
actualization U واقعیت دادن
objectivity U هستی واقعیت
realism U واقعیت گرایی
put inpractice U واقعیت دادن
bovarism U در هم امیزی خیال و واقعیت
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
matter-of-fact <idiom> U چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
pragmatic U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
pragmatics U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
gap analysis U تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
swelled head <idiom> U (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com