Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
وارد منطقه شخصی من نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
keyboarder
U
شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
keyboarders
U
شخصی که اطلاعات را با صفحه کلید وارد میکند
internee
U
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internees
U
فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
Few reporters dared to enter the war zone.
U
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
drop zone
U
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
damage area
U
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
U
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuaries
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary
U
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
service area
U
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
run up area
U
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
airspace reservation
U
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
area of military significant fallout
U
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
landing area
U
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
staging area
U
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
polynia
U
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
prohibited area
U
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
leave area
U
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine
U
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
grid zone
U
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
skid row
<idiom>
U
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented
U
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
concentration area
U
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
combat zone
U
منطقه رزمی منطقه نبرد
kill area
U
منطقه خطر منطقه تلفات
crossing area
U
منطقه گذار منطقه پایاب
sector
U
منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire
U
منطقه اتش منطقه تیراندازی
remote
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remotest
U
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
U
منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause
U
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
holding area
U
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
ranging
U
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
motif
U
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
demolition target
U
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
axial route
U
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
comparative cover
U
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
clandestine assembly area
U
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
line crosser
U
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
airspace prohibited area
U
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
separation zone
U
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
defense coastal area
U
منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demolition guard
U
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep
U
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
islands
U
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island
U
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service
U
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
air defense action area
U
منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area assessment
U
ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air surface zone
U
منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
civil
U
شخصی
some one
U
شخصی
ones
U
شخصی
civilian
U
شخصی
one
U
شخصی
civilians
U
شخصی
personas
U
شخصی
personae
U
شخصی
persona
U
شخصی
private
U
شخصی
privates
U
شخصی
personable
U
شخصی
personal
U
شخصی
informal
U
شخصی
aerospace projection operations
U
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
somebody
U
یک شخص شخصی
self-interest
U
نفع شخصی
personal income
U
درامد شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
who
U
چه شخصی چه اشخاصی
personal remarks
U
انتقادات شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
self-employed
U
کار شخصی
self employed
U
کار شخصی
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
separate estate
U
اموال شخصی زن
individual foul
U
خطای شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal affairs
U
امور شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
by end
U
غرض شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
whosoever
U
هر شخصی که باشد
personal computing
U
محاسبات شخصی
private motive
U
غرض شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
oomph
U
چاذبه شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
backcourt foul
U
خطای شخصی
whoso
U
هر شخصی که باشد
informal observations
U
مشاهدات شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
particular good
U
عین شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
personal error
U
خطای شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
private property
U
دارایی شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
personal effects
U
لوازم شخصی
personalty
U
اموال شخصی
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
self will
U
اراده شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
proenomen
U
نام شخصی
self interest
U
غرض شخصی
self interest
U
نفع شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal right
U
حقوق شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
valor
U
ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
pocket expenses
U
هزینه مختصر شخصی
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
owning
U
شخصی مال خودم
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
duffle bag
U
کیسه لوازم شخصی
personal property
U
دارایی شخصی منقول
self intrested
U
دربند نفع شخصی
self regard
U
حفظ منافع شخصی
owns
U
شخصی مال خودم
owned
U
شخصی مال خودم
own
U
شخصی مال خودم
privy seal
U
مهر شخصی پادشاه
author
U
شخصی که برنامه می نویسد
home use entry
U
اعلامیه مصرف شخصی
personalize
U
جنبه شخصی دادن به
theatergoer
U
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
self interested
U
در بند نفع شخصی
self-interested
U
در بند نفع شخصی
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
unbeknownst
U
خارج از معلومات شخصی
unbeknown
U
خارج از معلومات شخصی
individual income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
pinning
U
شماره شناسایی شخصی
pinned
U
شماره شناسایی شخصی
pin
U
شماره شناسایی شخصی
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment
U
شخصی کردن مجازاتها
onother's money
U
پول شخصی دیگر
valour
U
ارزش شخصی واجتماعی
put in one's two cents
<idiom>
U
به شخصی نظریه دادن
in one's hair
<idiom>
U
عصبانی کردن شخصی
play (someone) for something
<idiom>
U
به بازی گرفتن شخصی
toe the line
<idiom>
U
انجام وفایف شخصی
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
leave alone
<idiom>
U
راحت گذاشتن (شخصی)
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
fill (someone) in
<idiom>
U
جزئیات را به شخصی گفتن
With my own capital .
U
با سرمایه شخصی خودم
mannerism
U
اطوار واخلاق شخصی
bunched income
U
درامد خدمات شخصی
bye end
U
غرض شخصی قصدپنهان
mannerisms
U
اطوار واخلاق شخصی
in one's best interest
U
به صلاح خود شخصی
to hold in d.
U
درتصرف شخصی داشتن
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
name
U
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
senders
U
شخصی که پیام ارسال میکند
self help
U
اعاشه از راه کار شخصی
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
sender
U
شخصی که پیام ارسال میکند
lifeguards
U
نجات غریق محافظ شخصی
lifeguard
U
نجات غریق محافظ شخصی
analyst
U
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
wear down
<idiom>
U
زوار شخصی ازخستگی در رفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com