Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inductee
U
کسیکه وارد خدمت شده
duty assignment
U
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
wait upon
U
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careering
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
U
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on
U
خدمت رسیدن و خدمت کردن
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
خدمت کردن
served
U
خدمت کردن به
served
U
خدمت کردن
serve
U
خدمت کردن به
ministers
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن
minister
U
خدمت کردن
serves
U
خدمت کردن به
desertion
U
ترک خدمت کردن
to serve in the ranks
U
خدمت سربازی کردن
serves
U
خدمت ارتشی کردن
served
U
خدمت ارتشی کردن
serve
U
خدمت ارتشی کردن
to bear arms
U
خدمت نظام کردن
to serve in the army
U
درارتش خدمت کردن
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
dishonorable discharge
U
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
to serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
conscripting
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
to release
[from responsibility, duty]
U
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
conscript
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
discharges
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
U
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
bear arms
U
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
ministers
U
: کمک کردن خدمت کردن
minister
U
: کمک کردن خدمت کردن
desert
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
U
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
bring in
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
applied
U
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
importing
U
عمل وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
reimport
U
دوباره وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
import
U
عمل وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
letter of marque
U
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
mode
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
modes
U
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
duty with troops
U
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
desertion
U
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
response
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
responses
U
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
manual
U
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
jobs
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
job
U
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
atm
U
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voicing
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voice
U
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
cracking
U
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
sail
U
با کشتی حمل کردن
to take ship
U
در کشتی سوار کردن
to take ship
U
با کشتی حمل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com