Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
proficient
U
وارد به فن با لیاقت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
efficiency
U
لیاقت
potency
U
لیاقت
etiquette
U
لیاقت
autarchy
U
لیاقت
religionless
U
بی لیاقت
autarky
U
لیاقت
desertless
U
بی لیاقت
deservingness
U
لیاقت
honourableness
U
لیاقت
merited
U
لیاقت استحقاق
meriting
U
لیاقت استحقاق
merits
U
لیاقت استحقاق
merit
U
لیاقت استحقاق
demerit
U
عدم لیاقت
aptly
U
از روی لیاقت
ability
U
لیاقت صلاحیت
abilities
U
لیاقت صلاحیت
meritoriousness
U
لیاقت استحقاق
aptitudes
U
شایستگی لیاقت
aptitude
U
شایستگی لیاقت
eligibly
U
از روی لیاقت
ably
U
از روی لیاقت
competency
U
صلاحیت لیاقت
demerits
U
عدم لیاقت
capably
U
از روی لیاقت
efficiency
U
میزان لیاقت تولید
efficiently
U
از روی کفایت و لیاقت
distinguished unit citation
U
نشان لیاقت یکان
certificate of achievement
U
مدرک ابراز لیاقت
certificate of capacity
U
مدرک ابراز لیاقت
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
citation
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citations
U
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
infare
U
وارد
pertinenet
U
وارد به
comer
U
وارد
conscious
U
وارد
intrant
U
وارد
relevant
U
وارد
hep
U
وارد
to make an entry of
U
وارد
familiar
U
وارد در
importing
U
وارد کردن
incoming
U
وارد شونده
check in
U
وارد شدن
import
U
وارد کردن
arriving
U
وارد شدن
importers
U
وارد کننده
imported
U
وارد کردن
arrived in paris
U
وارد شدم
arrives
U
وارد شدن
bring in
U
وارد کردن
importer
U
وارد کننده
carechumen
U
تازه وارد
initiate
U
وارد کردن
inputting
U
وارد کردن
arrive
U
وارد شدن
arrived
U
وارد شدن
inducts
U
وارد کردن
get in
U
وارد شدن
enters
U
وارد شدن
entrant
U
وارد شونده
initiating
U
وارد کردن
the post has come
U
پست وارد شد
entrants
U
وارد شونده
versant
U
اشنا وارد
initiates
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
newcomer
U
تازه وارد
newcomers
U
تازه وارد
conversant
U
وارد متبحر
enter
U
وارد شدن
entered
U
وارد شدن
immigrants
U
تازه وارد
knowledgeable
U
وارد بکار
inducted
U
وارد کردن
new comer
U
تازه وارد
impotable
U
وارد کردنی
check-in
U
وارد شدن
impoter
U
وارد کننده
inbound
U
وارد شونده
incomer
U
شخص وارد
induct
U
وارد کردن
check-ins
U
وارد شدن
inflictable
U
وارد اوردنی
ingoing
U
وارد شونده
importable
U
وارد کردنی
intervener
U
وارد ثالث
lic
U
وارد بودن
immigrant
U
تازه وارد
make an entry
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
leakage
U
به خزانه وارد نمیشود
leakages
U
به خزانه وارد نمیشود
entered
U
وارد یا ثبت کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
enters
U
وارد یا ثبت کردن
ravage
U
خرابی وارد اوردن
naturalising
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalize
U
جزوزبانی وارد شدن
naturalizes
U
جزوزبانی وارد شدن
initiating
U
تازه وارد کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
naturalizing
U
جزوزبانی وارد شدن
ravaging
U
خرابی وارد اوردن
ravages
U
خرابی وارد اوردن
ravaged
U
خرابی وارد اوردن
blemish
خسارت وارد کردن
naturalises
U
جزوزبانی وارد شدن
muscle
U
بزور وارد شدن
get a word in edgewise
<idiom>
U
وارد شدن درمکالمه
To enter the field .
U
وارد معرکه شدن
I slipped into the room .
U
یواشکی وارد اطاق شد
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
To deliver (strike ) a blow .
U
ضربه وارد ساختن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
to crash in
[to a party]
U
سر زده وارد شدن
to barge in
U
سر زده وارد شدن
To enter politics .
U
وارد سیاست شدن
To barge in on someone.
U
سر زده وارد شدن
To go into detailes.
U
وارد جزئیات شدن
enter the game
U
وارد بازی شدن
endamage
U
خسارت وارد اوردن
circumstantiate
U
وارد جزئیات شدن
central load
U
نیروی وارد به مرکز
initiate
U
تازه وارد کردن
barges
U
سرزده وارد شدن
barged
U
سرزده وارد شدن
barge
U
سرزده وارد شدن
importing
U
عمل وارد کردن
imported
U
عمل وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
entering group
U
گروه وارد شونده
impotable
U
مجازبرای وارد شدن
weather wise
U
وارد بجریانات روز
ward leonard control
U
کنترل وارد لئونارد
to become personal
U
وارد شخصیات شدن
tenderfoot
U
ادم تازه وارد
seacraft
U
وارد به رموزدریا نوردی
reimport
U
دوباره وارد کردن
put into port
U
وارد بندر شدن
new arrived
U
تازه وارد شده
log on
U
وارد شدن به سیستم
log in
U
وارد شدن به سیستم
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
muscles
U
بزور وارد شدن
inflicts
U
ضربت وارد اوردن
inflicting
U
ضربت وارد اوردن
roster
U
وارد صورت کردن
inflict
U
ضربت وارد اوردن
rosters
U
وارد صورت کردن
inflicted
U
ضربت وارد اوردن
to barge in
U
بدون دعوت وارد شدن
She wI'll arrive on friday morning .
U
جمعه صبح وارد خواهد شد
We entered the room together .
U
باهم وارد اطاق شدیم
To be in the know . To be in the picture .
U
وارد بودن ( مطلع وآگاه )
to crash in
[to a party]
U
بدون دعوت وارد شدن
mode
U
یات مربوطه را وارد میکند
To make a forcible entry into a building.
U
بزور وارد ساختمانی شدن
To enter the arena of bloody politics.
U
وارد صحنه سیاست شدن
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
modes
U
یات مربوطه را وارد میکند
As I entered the house…
U
هینطور که وارد خانه شدم
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
She entered the room as naked as the day she was born .
U
لخت وعور وارد اتاق شد
forms
U
یات مربوطه را وارد میکند
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
incur
U
متحمل شدن وارد امدن
incurred
U
متحمل شدن وارد امدن
incurring
U
متحمل شدن وارد امدن
incurs
U
متحمل شدن وارد امدن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
uncharted
U
در نقشه یاجدول وارد نشده
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
form
U
یات مربوطه را وارد میکند
Enter it in the books .
U
آنرا دردفاتر وارد کنید
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
To enter the arena .
U
وارد میدان کسی شدن
formed
U
یات مربوطه را وارد میکند
One must tackle it in the right way.
U
هرکاری را باید از راهش وارد شد
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
to go on stage
U
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
inductee
U
کسیکه وارد خدمت شده
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
expansion team
U
تیم تازه وارد به لیگ
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
the objection will not lie
U
ان ایراد وارد نخواهد بود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com