English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
suicidal U وابسته یا متمایل به خودکشی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suicide U خودکشی
suicides U خودکشی
hara kiri U خودکشی
suicide U خودکشی کردن
self destruction U خودکشی خودویرانگری
suicide bombing U حمله با خودکشی
suicide attack U حمله با خودکشی
shirin U خودکشی شیرین
self immolation U تمایل به خودکشی
suicidal U خودکشی گرایانه
suicidal U خودکشی گرا
felo de se U بدکار خودکشی
take one's own life U خودکشی کردن
suicides U خودکشی کردن
kamikaze U هواپیماهای خودکشی ژاپنی
suicide bombing U قصد کشت بوسیله خودکشی
suicide attack U قصد کشت بوسیله خودکشی
amuck U یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
oriented U متمایل به
propense U متمایل
minded U متمایل
partial U متمایل به
amenable U متمایل
inclinable U متمایل
prone U متمایل
inclinatory U متمایل
swept U متمایل
avid U متمایل
yellowy U متمایل به زردی
grayish U متمایل به خاکستری
dermotropic U متمایل به پوست
like U متمایل به تساوی
dancy U متمایل به رقص
tendentious U متمایل متوجه
runny U متمایل بدویدن
expansive U متمایل به توسعه
liked U متمایل به تساوی
likes U متمایل به تساوی
longish U متمایل به درازی
fattish U متمایل به چاق
apt U متمایل اماده
downward U متمایل بپایین
greenish U متمایل به سبز
contractive U متمایل به انقباض
incline U متمایل شدن
swimmy U متمایل بگیجی
inclines U متمایل شدن
fain U متمایل بخشنودی
cephalad U متمایل بطرف سر
inclines U متمایل کردن
incline U متمایل کردن
trepan U متمایل شدن
biassed U متمایل بیکسو
pruplish U متمایل به رنگ ارغوانی
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
gravitated U متمایل شدن بطرف
zenkatsu dachi U ایستادن متمایل به جلو
gravitate U متمایل شدن بطرف
adaxial U متمایل بطرف محور
cephalad U متمایل بطرف راس
gravitates U متمایل شدن بطرف
bossiness U متمایل به ریاست مابی
bossy U متمایل به ریاست مابی
pneumotropic U متمایل به نسج ریوی
gravitating U متمایل شدن بطرف
forward slope U شیب متمایل به جلو
deasil U متمایل بطرف راست
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
south wards U بطرف جنوب متمایل بجنوب
soiuth ward U بطرف جنوب متمایل بجنوب
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
neologian U متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
lopsided U متمایل بیک طرف بی قرینه
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
antrorse U خمیده بجلو یا متمایل ببالا
sway U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
bias U بیک طرف متمایل کردن
sways U متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
biases U بیک طرف متمایل کردن
lie over U بتاخیر افتادن متمایل شدن
coral pink U رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
the odds are in our favour U احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl U سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint U [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
blae U ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
affiliated U وابسته
subordinates U وابسته
attache U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
pertaining U وابسته
levitical U وابسته به
messianic U وابسته به
thereof=of that U وابسته به ان
cantabrigian U وابسته به
pertinent U وابسته
adjectives U وابسته
plantar U وابسته به کف پا
adjective U وابسته
congenerous U وابسته
attached U وابسته
aquatic U وابسته به اب
comprador U وابسته
pyretic U وابسته به تب
pyrexial U وابسته به تب
hanger on U وابسته
commissarial U وابسته به
appurtenant U وابسته
of kin U وابسته
tuitionary U وابسته به
carpal U وابسته به مچ
related U وابسته
attendant U وابسته
attendants U وابسته
wedded U وابسته
affiliate U وابسته
israelitish U وابسته به
affiliates U وابسته
affiliating U وابسته
cephalic U وابسته به سر
akin U وابسته
interdependent U وابسته
attributable U وابسته به
correspondent U وابسته
pertianing U وابسته
contingents U وابسته
belonging U وابسته ها
syncop U وابسته به غش
relative U وابسته
federating U وابسته
sexual organs U وابسته به
federates U وابسته
riverrine U وابسته به
febile U وابسته به تب
contingent U وابسته
subordinate U وابسته
subordinated U وابسته
thereof U وابسته به ان
subordinating U وابسته
federated U وابسته
germane U وابسته
elfin U وابسته به جن
dependent U وابسته
monitorial U وابسته به
dependants U وابسته
dependant U وابسته
relevant U وابسته
correspondents U وابسته
federate U وابسته
elysian U وابسته به
diphtheric U وابسته به
municipal U وابسته بشهرداری
archimedean U وابسته به ارشمیدس
pharmacologic U وابسته بداروشناسی
attache U وابسته نظامی
seminal U وابسته به منی
vital U وابسته بزندگی
psychiatric U وابسته به روانپزشکی
prefectorial U وابسته به اداری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com