Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
injunctive
U
وابسته به نهی و بازداشتن تاکیدی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
palilogy
U
تکرار تاکیدی
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
debar
U
بازداشتن
interdict
U
بازداشتن
debarred
U
بازداشتن
debarring
U
بازداشتن
debars
U
بازداشتن
prevented
U
بازداشتن
contain
U
بازداشتن
preventing
U
بازداشتن
hinder
U
بازداشتن
hindered
U
بازداشتن
detains
U
بازداشتن
detaining
U
بازداشتن
contains
U
بازداشتن
overslaugh
U
بازداشتن
detained
U
بازداشتن
to set back
U
بازداشتن
to keep back
U
بازداشتن
contained
U
بازداشتن
prevent
U
بازداشتن
impede
U
بازداشتن
impeded
U
بازداشتن
impedes
U
بازداشتن
containment
U
بازداشتن
detain
U
بازداشتن
prevents
U
بازداشتن
stayed
U
بازداشتن
deters
U
بازداشتن
stow
U
بازداشتن
deterred
U
بازداشتن
stowed
U
بازداشتن
stay
U
بازداشتن
emcumber
U
بازداشتن
stows
U
بازداشتن
stowing
U
بازداشتن
proscribing
U
بازداشتن از
deter
U
بازداشتن
hinders
U
بازداشتن
proscribe
U
بازداشتن از
proscribed
U
بازداشتن از
proscribes
U
بازداشتن از
hindering
U
بازداشتن
suppresses
U
بازداشتن ازعملیات
hampering
U
از کار بازداشتن
hampers
U
از کار بازداشتن
trig
U
از حرکت بازداشتن
pin down
<idiom>
U
از حرکت بازداشتن
to keep open house
U
درخانه بازداشتن
to keep up
U
ازتنزل بازداشتن
becalms
U
از پیشرفت بازداشتن
chock
U
از حرکت بازداشتن
becalming
U
از پیشرفت بازداشتن
becalm
U
از پیشرفت بازداشتن
skid
U
از سریدن بازداشتن
skidded
U
از سریدن بازداشتن
skidding
U
از سریدن بازداشتن
hampered
U
از کار بازداشتن
to cop somebody
U
کسی را بازداشتن
becalmed
U
از پیشرفت بازداشتن
suppress
U
بازداشتن ازعملیات
hamper
U
از کار بازداشتن
skids
U
از سریدن بازداشتن
suppressing
U
بازداشتن ازعملیات
bloc
U
مانع شدن از بازداشتن
arrest
U
توقیف کردن بازداشتن
arrested
U
توقیف کردن بازداشتن
arrests
U
توقیف کردن بازداشتن
block
U
مانع شدن از بازداشتن
blocks
U
مانع شدن از بازداشتن
blocs
U
مانع شدن از بازداشتن
dissuade
U
منصرف کردن بازداشتن
bars
U
بازداشتن ممنوع کردن
bar
U
بازداشتن ممنوع کردن
inoxidize
U
از زنگ زدن بازداشتن
keeps
U
توقیف کردن بازداشتن
keep
U
توقیف کردن بازداشتن
to bar one from his action
U
بازداشتن کسی از کاری
blocked
U
مانع شدن از بازداشتن
dissuaded
U
منصرف کردن بازداشتن
to exelude any one from the p
U
کسیرا ازرای بازداشتن
dissuades
U
منصرف کردن بازداشتن
forbids
U
منع کردن بازداشتن
forbid
U
منع کردن بازداشتن
dissuading
U
منصرف کردن بازداشتن
baffles
U
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling
U
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stalling
U
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
baffled
U
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
choking
U
مسدود کردن از حرکت بازداشتن
baffle
U
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stall
U
به اخور بستن از حرکت بازداشتن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
levitical
U
وابسته به
pyretic
U
وابسته به تب
affiliating
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
of kin
U
وابسته
affiliate
U
وابسته
related
U
وابسته
attached
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
pyrexial
U
وابسته به تب
pyrexic
U
وابسته به تب
attendant
U
وابسته
aquatic
U
وابسته به اب
hanger on
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
affiliated
U
وابسته
plantar
U
وابسته به کف پا
sexual organs
U
وابسته به
thereof=of that
U
وابسته به ان
pertinent
U
وابسته
correspondents
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
adjective
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
thereof
U
وابسته به ان
akin
U
وابسته
relevant
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
interdependent
U
وابسته
attache
U
وابسته
contingents
U
وابسته
contingent
U
وابسته
germane
U
وابسته
congenerous
U
وابسته
cantabrigian
U
وابسته به
comprador
U
وابسته
messianic
U
وابسته به
commissarial
U
وابسته به
adjectives
U
وابسته
israelitish
U
وابسته به
tuitionary
U
وابسته به
wedded
U
وابسته
dependant
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
monitorial
U
وابسته به
elysian
U
وابسته به
attendants
U
وابسته
dependants
U
وابسته
riverrine
U
وابسته به
subordinating
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
elfin
U
وابسته به جن
federating
U
وابسته
pertaining
U
وابسته
federates
U
وابسته
febile
U
وابسته به تب
federated
U
وابسته
federate
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
subordinates
U
وابسته
subordinate
U
وابسته
relative
U
وابسته
diphtheric
U
وابسته به
dependent
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
structural
U
وابسته به بنا
saturnian
U
وابسته بزحل
municipal
U
وابسته بشهرداری
radio ulnar
U
وابسته به زندبالاوزندپائین
solar
U
وابسته بخورشید
pygmean
U
وابسته به پیگمی ها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com