English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rostral U وابسته به منبر یا کرسی خطابه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rostra U کرسی خطابه
pulpits U کرسی خطابه
rostrum U کرسی خطابه
pulpit U کرسی خطابه
rostrums U کرسی خطابه
bar U کرسی خطابه وکلا
bars U کرسی خطابه وکلا
tribune U سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
pulpits U منبر
ambo U منبر
rostrum U منبر
rostrums U منبر
pulpit U منبر
rostra U منبر
pulpitarian U اهل منبر
to go on the stump U منبر رفتن
tribune U منبر تریبون
pulpit U بالای منبر رفتن
pulpits U بالای منبر رفتن
lecturing U خطابه
allocution U خطابه
oration U خطابه
orations U خطابه
prelection U خطابه
lecture U خطابه
homiletics U فن خطابه
lectured U خطابه
lectures U خطابه
declaimation U خطابه
bema U سکوی خطابه
precept U امریه خطابه
prelector U خطابه خوان
pulpits U سکوب خطابه
precepts U امریه خطابه
sermon U خطابه اندرز
sermons U خطابه اندرز
pulpit U سکوب خطابه
platforms U کف راه جایگاه خطابه
platform U کف راه جایگاه خطابه
valediction U بدورد خطابه تودیعی
valedictions U بدورد خطابه تودیعی
oratory U فن خطابه سخن پردازی
ambon U میز [سکوی] خطابه
ambo U میز [سکوی] خطابه
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
moot U مجلس خطابه ومنافره انجمن
cathedra U کرسی
department U کرسی
departments U کرسی
seater U کرسی نشین
podium U پایه کرسی
curule chair U کرسی عاج
podiums U پایه کرسی
anvil U اهنین کرسی
lepus U کرسی الجوزاء
leporis U کرسی الجوزاء
cassiopeia U خداوند کرسی
benches U بر کرسی نشستن
bench U بر کرسی نشستن
bar stool U کرسی میکده
sleeper wall U دیوار کرسی
anvils U اهنین کرسی
stool U کرسی [سه یا چهار پایه]
lepus U عرش کرسی الجبار
leporis U عرش کرسی الجبار
chairing U کرسی استادی در دانشگاه
chairs U کرسی استادی در دانشگاه
music stool U کرسی پیانو زنان
chaired U کرسی استادی در دانشگاه
chair U کرسی استادی در دانشگاه
gestatoraial chair U کرسی حامل پاپ
woolsack U کرسی یا صندلی دادگاه
benches U کرسی قضاوت جای ویژه
bench U کرسی قضاوت جای ویژه
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
unseats U محروم کردن نماینده از کرسی
unseat U محروم کردن نماینده از کرسی
unseated U محروم کردن نماینده از کرسی
unseating U محروم کردن نماینده از کرسی
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
he lost the seat U مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
stool U کرسی صندلی مستراح فرنگی مدفوع
abat-voix U [قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
To carry ones point. To have ones way. U حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
ducking stool U کرسی ای که زنان بدکاررابدان بسته ودراب پرت کرده غوطه میدادند
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
valedictorians U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorian U دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
associates U وابسته وابسته کردن
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
presiding U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
preside U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presided U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
presides U کرسی ریاست را اشغال کردن ریاست کردن بر
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
attendant U وابسته
comprador U وابسته
commissarial U وابسته به
aquatic U وابسته به اب
germane U وابسته
pyrexial U وابسته به تب
attributable U وابسته به
attache U وابسته
congenerous U وابسته
interdependent U وابسته
syncop U وابسته به غش
attendants U وابسته
of kin U وابسته
pertianing U وابسته
messianic U وابسته به
relevant U وابسته
pyretic U وابسته به تب
wedded U وابسته
appurtenant U وابسته
adjective U وابسته
thereof U وابسته به ان
attached U وابسته
carpal U وابسته به مچ
federate U وابسته
federated U وابسته
federates U وابسته
federating U وابسته
cantabrigian U وابسته به
relative U وابسته
hanger on U وابسته
monitorial U وابسته به
sexual organs U وابسته به
adjectives U وابسته
akin U وابسته
affiliating U وابسته
affiliates U وابسته
affiliated U وابسته
affiliate U وابسته
related U وابسته
cephalic U وابسته به سر
pertinent U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
israelitish U وابسته به
elfin U وابسته به جن
contingent U وابسته
dependant U وابسته
elysian U وابسته به
plantar U وابسته به کف پا
tuitionary U وابسته به
levitical U وابسته به
riverrine U وابسته به
subordinates U وابسته
belonging U وابسته ها
subordinate U وابسته
contingents U وابسته
subordinating U وابسته
dependants U وابسته
febile U وابسته به تب
pyrexic U وابسته به تب
subordinated U وابسته
correspondent U وابسته
correspondents U وابسته
pertaining U وابسته
dependent U وابسته
diphtheric U وابسته به
structural U وابسته به بنا
passerine U وابسته به گنجشک
structurally U وابسته به ساختمان
paschal U وابسته به عیررستاخیزمسیح
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com