Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preview
U
اطلاع قبلی
previews
U
اطلاع قبلی
precognition
U
اطلاع قبلی
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
presentiments
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiment
U
عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
provisional ball
U
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
inspiration
U
الهام
infusions
U
الهام
infusion
U
الهام
revealment
U
الهام
afflation
U
الهام
afflatus
U
الهام
suggestion
U
الهام
inanition
U
الهام
prescience
U
الهام
revelations
U
الهام
enthusiasms
U
الهام
enthusiasm
U
الهام
uninspired
U
بی الهام
apocalypse
U
الهام
revelation
U
الهام
suggestions
U
الهام
sprite
U
الهام
inspires
U
الهام بخشیدن
inspired
U
الهام شده
inspire
U
الهام بخشیدن
d. insiration
U
الهام اسمانی
oracles
U
الهام الهی
inspirable
U
الهام شدنی
brainwave
U
الهام ناگهانی
divine inspiration
U
الهام خدایی
brainwaves
U
الهام ناگهانی
oracularly
U
از راه الهام
visions
U
وحی الهام
uninspired
U
الهام نگرفته
vision
U
وحی الهام
inspirator
U
الهام دهنده
oracle
U
الهام الهی
inspired books
U
کتابهای الهام شده
precognition
U
الهام قبل ازوقوع امری
to buoy something
[up]
U
به کسی
[چیزی]
الهام بخشیدن
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
revelationist
U
کسیکه معتقد به الهام ومکاشفه است
Minaret design
U
طرح مناره با الهام گرفتن از مساجد
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
inspirationist
U
کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
pierian spring
U
الهام بخش شعر وسخنوری چشمه مقدس شاعری
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
fore
U
قبلی
aforetime
U
قبلی
preceding
U
قبلی
predecessors
U
قبلی
prior
U
قبلی
ex
U
قبلی
previous
U
قبلی
one-time
U
قبلی
ex-
U
قبلی
foregone
U
قبلی
predecessor
U
قبلی
unpremediated
U
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
preformation
U
تشکیل قبلی
pretreatment
U
معالجه قبلی
prefiguration or prefigurement
U
نمایش قبلی
previous work
U
کارهای قبلی
forewarning
U
اخطار قبلی
at sight
U
بی مطالعه قبلی
premonition
U
اخطار قبلی
premonitions
U
اخطار قبلی
presuppositions
U
فرض قبلی
presupposition
U
فرض قبلی
preoccupation
U
اشغال قبلی
preoccupations
U
اشغال قبلی
pregiurement
U
احتساب قبلی
forethought
U
اندیشه قبلی
premeditatedly
U
با اندیشه قبلی
prepossession
U
تصرف قبلی
premeditation
U
قصد قبلی
foretoken
U
اعلام قبلی
predilection
U
تمایل قبلی
predilections
U
تمایل قبلی
foredoom
U
محکومیت قبلی
foreordainment
U
حکم قبلی
late war
U
جنگ قبلی
pre arrengement
U
قرار قبلی
foretype
U
نمونه قبلی
preengagement
U
تعهد قبلی
chain
U
از کلمه قبلی
predispostion
U
تمایل قبلی
chains
U
از کلمه قبلی
preexistence
U
موجودیت قبلی
pre arrangement
U
قرار قبلی
premeditated
U
با قصد قبلی
background
U
معلومات قبلی
precompression
U
تراکم قبلی
prefiguration
U
تصور قبلی
predesignation
U
تعیین قبلی
backgrounds
U
معلومات قبلی
preconidtion
U
شرط قبلی
conscious mind
U
اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
word
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
know how
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
communication
U
اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
consciousness
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
notice
U
اطلاع
information
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
deep read
U
با اطلاع
datum
U
اطلاع
advice
U
اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
versed
U
با اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
well read
U
با اطلاع
well-read
U
با اطلاع
notification
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
conizance
U
اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
pre indexing
U
فهرست سازی قبلی
forebedement
U
اخبار قبلی پیشگویی
off the cuff
<idiom>
U
بدون آمادگی قبلی
malice aforethought
U
سوء نیت قبلی
leave hanging (in the air)
<idiom>
U
بدون تصمیم قبلی
prior permission
U
اجازه قبلی پرواز
at ten minutes notice
U
با ده دقیقه اخطار قبلی
pre engaged
U
دارای تعهد قبلی
bias
U
ولتاژ قبلی دادن
prelibation
U
ازمایش یانوشیدن قبلی
as you were
U
به حالت قبلی برگردید
premonitory
U
متضمن اخطار قبلی
biases
U
ولتاژ قبلی دادن
prognostication
U
تشخیص قبلی مرض
prognostications
U
تشخیص قبلی مرض
pre indexing
U
شاخص گذاری قبلی
notify
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
notifying
U
اطلاع دادن
notices
U
توجه اطلاع
notified
U
اطلاع دادن
tip-offs
U
اطلاع نهانی
tip-off
U
اطلاع نهانی
prospectuses
U
اطلاع نامه
prospectus
U
اطلاع نامه
report
U
اطلاع دادن
reported
U
اطلاع دادن
tip off
U
اطلاع نهانی
noticing
U
توجه اطلاع
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
reports
U
اطلاع دادن
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
advice note
U
یادداشت اطلاع
information
U
اطلاع دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com