Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
portal to portal
U
وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
do up
U
شروع بکار کردن
proletarian
U
کارگر وابسته بکارگر
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
avocational
U
وابسته بکار فرعی
helo
U
پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
access door
U
درورودی
entrance door
U
درورودی
The crowd was pressing against the gate .
U
جمعیت به درورودی فشار می دادند
portcullises
U
درورودی قلعههای قدیم پنجره کشودار
portcullis
U
درورودی قلعههای قدیم پنجره کشودار
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
gandey dancer
U
کارگر فصلی کارگر سیار
me seems
U
مینماید
he looks brave
U
او دلیر مینماید
cash dispensers
U
پرداخت مینماید
cash dispenser
U
پرداخت مینماید
he seems to be tired
U
خسته مینماید
methinks
U
چنین مینماید
it look as if
U
چنین مینماید که گویی
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
it promisews to be easy
U
چنین مینماید که اسان است
bulk carrier
U
کشتی که کالای فله حمل مینماید
combination carrier
U
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
bulk carriers
U
کشتی که کالای فله حمل مینماید
factoring agent
U
فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
discount house
U
موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
constant speed unit
U
گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
liquid consonants
U
حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
awarding
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards
U
مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
losing game
U
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
acanthosisnigricans
U
بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
photochemistry
U
رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
start off
U
شروع کردن شروع شدن
power function
U
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
fellow traveler
U
کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
the story is probale
U
این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
initiation
U
شروع کار شروع
knocked down
U
کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
del credere agent
U
نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
joss
U
سر کارگر
labourer
U
کارگر
laborer
U
کارگر
labourers
U
کارگر
laborers
U
کارگر
cooly
U
کارگر
craftsman assistant
U
کارگر
workwoman
U
زن کارگر
worker
U
کارگر
workman
U
کارگر
workmen
U
کارگر
labored
U
کارگر
workpeople
U
کارگر
shopman
U
کارگر
employe
U
کارگر
workingman
U
کارگر
workwoman
U
کارگر زن
labour
U
کارگر
active
U
کارگر
telling
U
کارگر
operative
U
کارگر
master workman
U
سر کارگر
labors
U
کارگر
effective
U
کارگر
operatives
U
کارگر
employee
U
کارگر
day labourer
U
کارگر روزمزد
furnace man
U
کارگر کوره
dockers
U
کارگر لنگرگاه
slave ant
U
مورچه کارگر
daysman
U
کارگر روزمزد
date labourer
U
کارگر روزمزد
craftsmen
U
کارگر ماهر
craftsman
U
کارگر ماهر
skilled labour
U
کارگر ماهر
farmhand
U
کارگر مزرعه
skilled worker
U
کارگر ماهر
day laborer
U
روز کارگر
exploitation of labor
U
استثمار کارگر
dockers
U
کارگر بارانداز
docker
U
کارگر بارانداز
working
U
کارگر طرزکار
docker
U
کارگر لنگرگاه
workings
U
کارگر طرزکار
labour day
U
روز کارگر
proletariat
U
طبقه کارگر
proletariat
U
کارگر ورنجبر
coalminer
U
کارگر معدن
charge hand
U
کارگر معمولی
refiner
U
کارگر پالایشگاه
refiners
U
کارگر پالایشگاه
steelworkers
U
کارگر پولادسازی
steelworker
U
کارگر پولادسازی
stable-boys
U
کارگر اصطبل
stable-boy
U
کارگر اصطبل
accommodator
U
کارگر کمکی
leaven
U
عامل کارگر
leavening
U
عامل کارگر
leavens
U
عامل کارگر
swotting
U
کارگر زحمتکش
swotted
U
کارگر زحمتکش
swots
U
کارگر زحمتکش
swot
U
کارگر زحمتکش
longshoreman
U
کارگر اسکله
longshoremen
U
کارگر اسکله
navvies
U
کارگر ساده
navvy
U
کارگر ساده
farm hands
U
کارگر مزرعه
farm hand
U
کارگر مزرعه
dairymaids
U
کارگر لبنیاتی
labored
U
کارگر عمله
journeyman
U
کارگر ماهر
working classes
U
طبقه کارگر
working class
U
طبقه کارگر
May Day
U
روز کارگر
labourparty
U
حزب کارگر
Labour Party
U
حزب کارگر
brain worker
U
کارگر مغزی
casual labour
U
کارگر اتفاقی
unskilled worker
U
کارگر غیرمتخصص
unskilled worker
U
کارگر ساده
unskilled labor
U
کارگر غیرماهر
labored
U
حزب کارگر
labors
U
کارگر عمله
labors
U
حزب کارگر
dairymaid
U
کارگر لبنیاتی
journeymen
U
کارگر متخصص
journeymen
U
کارگر ماهر
journeymen
U
کارگر مزدور
journeyman
U
کارگر متخصص
journeyman
U
کارگر مزدور
workpeople
U
طبقه کارگر
workingman
U
ازطبقه کارگر
working man
U
کارگر افزارمند
workfolks
U
جماعت کارگر
workfolk
U
جماعت کارگر
work force
U
تعداد کارگر
labour
U
حزب کارگر
labour
U
کارگر عمله
common labour
U
کارگر عمومی
shovelman
U
کارگر بیل زن
labor
U
حزب کارگر
labor party
U
حزب کارگر
road maker
U
کارگر راه
munitioneer
U
کارگر زرادخانه
seasonal worker
U
کارگر فصلی
laboring class
U
طبقه کارگر
piler
U
کارگر شمعکوب
reacher
U
کارگر نخ تاب
outworker
U
کارگر ازاد
lay off
U
تعلیق کارگر
migrant worker
U
کارگر مهاجر
labor
U
کارگر عمله
hodcarrier
U
کارگر ناوه کش
shoveler
U
کارگر بیل زن
mealmen
U
کارگر اسیاب
journey man
U
کارگر مزدور
shovelbill
U
کارگر بیل زن
working paper
U
ورقهء استخدام کارگر
gandey dancer
U
کارگر راه اهن
submariner
U
کارگر زیر دریایی
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
horizontal labor mobility
U
تحرک افقی کارگر
railroader
U
کارگر راه اهن
deckhand
U
کارگر عرشه کشتی
building craftsman
U
کارگر ماهر ساختمانی
brain worker
U
کارگر ذهنی روشنفکر
effectively
U
بطور موثر یا کارگر
time out
U
ساعت غیبت کارگر
potman
U
کارگر اسفالت ساز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com