Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
visionaries
U
وابسته بدلایل نظری
visionary
U
وابسته بدلایل نظری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
theorization
U
تحقیقات نظری استدلال نظری
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
theoretic
U
نظری
armchair
U
نظری
visionary
U
نظری
indiscrimination
U
بی نظری
armchairs
U
نظری
theoretical
U
نظری
opinionative
U
نظری
visionaries
U
نظری
objectivity
U
بیطرفی و بی نظری
objectivity
U
اصل بی نظری
theoretical type
U
سنخ نظری
theoretical chemistry
U
شیمی نظری
theoretical competition
U
رقابت نظری
theoretical frequency
U
بسامد نظری
theoretical mode
U
نمای نظری
theoretical plate
U
بشقابک نظری
dogmatic theology
U
لاهوت نظری
theoretical rising
U
طلوع نظری
theoretical setting
U
غروب نظری
theories
U
تحقیقات نظری
oversight
U
اشتباه نظری
provinciality
U
تنگ نظری
oversights
U
اشتباه نظری
parochialism
U
کوته نظری
sight check
U
مقابله نظری
theory
U
تحقیقات نظری
theory
U
علم نظری
theory
U
اصول نظری
theories
U
علم نظری
peninsularity
U
تنگ نظری
theories
U
اصول نظری
subjectivism
U
حالت نظری
pure mathematics
U
ریاضیات نظری
theoretical span
U
دهانه نظری
revisionary
U
تجدید نظری
inspectional
U
نظری دیدنی
span
U
دهانه نظری
insularism
U
تنگ نظری
illiberal views
U
تنگ نظری
latitudinarianism
U
وسیع نظری
spanned
U
دهانه نظری
spanning
U
دهانه نظری
spans
U
دهانه نظری
unique in every sense of the word
U
از هر نظری بی مانند
erotics
U
عشق نظری
a priori
U
تئوری و نظری
narrow minddedness
U
کوتع نظری
theoretical value
U
مقدار نظری
notionalist
U
عالم نظری
in theory
U
درعلم نظری
metapolitics
U
سیاسیات نظری
metaphsics
U
فلسفه نظری
expected value
U
مقدار نظری
theorised
U
استدلال نظری کردن
short sighted
U
ناشی از کوته نظری
theorising
U
تحقیقات نظری کردن
theorists
U
طرفدار استدلال نظری
theorist
U
طرفدار استدلال نظری
theorised
U
تحقیقات نظری کردن
theorises
U
استدلال نظری کردن
theorises
U
تحقیقات نظری کردن
theoretics
U
تحقیقات نظری در علوم
theorize
U
استدلال نظری کردن
theorizing
U
تحقیقات نظری کردن
theorizing
U
استدلال نظری کردن
theorizes
U
تحقیقات نظری کردن
theorizes
U
استدلال نظری کردن
theorized
U
تحقیقات نظری کردن
theorized
U
استدلال نظری کردن
theorize
U
تحقیقات نظری کردن
theorising
U
استدلال نظری کردن
that is a good idea
U
خوب نظری است
dogmatics
U
علم الهیات نظری
notionalist
U
هواخواه استدلال نظری
notionalist
U
متخصص علوم نظری
A comparison of theory and practice.
U
مقایسه ای از نظری و عمل.
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
doctrinal
U
عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
short sight
U
نزدیک بینی کوتاه نظری
height equivalent of theroretical plate
U
ارتفاع معادل بشقابک نظری
theorist
U
متخصص علوم نظری نگرشگر
theorists
U
متخصص علوم نظری نگرشگر
hull speed
U
حداکثر سرعت نظری قایق
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
to make a remark
U
حرفی زدن افهار نظری کردن
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
pedantry or pedantism
U
پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
There is no disagreement among us.
U
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
pedantize
U
پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
I don't want to say anything about that.
U
من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
thermostatics
U
اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
I wI'll not comment on this issue.
U
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
kinetic theory of heat
U
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
inquisitions
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisition
U
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
h.e.t.p
U
plate theoretical equivalentof height ارتفاع معادل بشقابک نظری
What does Main Street think of this policy?
U
بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associate
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
federates
U
وابسته
interdependent
U
وابسته
levitical
U
وابسته به
hanger on
U
وابسته
thereof
U
وابسته به ان
federate
U
وابسته
israelitish
U
وابسته به
federated
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
adjective
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
akin
U
وابسته
federating
U
وابسته
tuitionary
U
وابسته به
thereof=of that
U
وابسته به ان
pertinent
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
cantabrigian
U
وابسته به
plantar
U
وابسته به کف پا
sexual organs
U
وابسته به
riverrine
U
وابسته به
attache
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
germane
U
وابسته
pyrexic
U
وابسته به تب
pyrexial
U
وابسته به تب
pyretic
U
وابسته به تب
belonging
U
وابسته ها
dependent
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
commissarial
U
وابسته به
monitorial
U
وابسته به
related
U
وابسته
febile
U
وابسته به تب
affiliate
U
وابسته
affiliated
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
elysian
U
وابسته به
of kin
U
وابسته
diphtheric
U
وابسته به
aquatic
U
وابسته به اب
congenerous
U
وابسته
comprador
U
وابسته
pertaining
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
elfin
U
وابسته به جن
subordinates
U
وابسته
contingent
U
وابسته
subordinate
U
وابسته
contingents
U
وابسته
correspondents
U
وابسته
wedded
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
messianic
U
وابسته به
attendant
U
وابسته
attendants
U
وابسته
relative
U
وابسته
dependants
U
وابسته
relevant
U
وابسته
attached
U
وابسته
dependant
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
adipic
U
وابسته به چربی
pay
U
وابسته به پرداخت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com