English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on arrival U هنگام ورود
when entering U هنگام ورود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
free form U نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
synchronous U کامپیوتری که در آن هر عمل در هنگام ورود پاس ساعت انجام میشود
transubstantiation U اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
Other Matches
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
arrival U ورود
entrance fee U حق ورود
arrivals U ورود
re entry U ورود
importing U ورود
entree U ورود
entranced U ورود
entrances U ورود
introit U ورود
introgression U ورود
inning U ورود
induction U ورود
inductions U ورود
ingression U ورود
ingress U ورود
infare U ورود
import U ورود
imported U ورود
entrancing U ورود
entry U ورود
entrance U ورود
re-entry U ورود
entrance fees U حق ورود
accession U ورود
arr U ورود
air inclusion U ورود هوا
admitance U ورود
right of entry U حق ورود
importation U ورود
appulse U ورود
imported U مفهوم ورود
free entrance U ورود مجانی
energy intake U ورود انرژی
capital inflow U ورود سرمایه
tardiness U تاخیر ورود
log in sequrity U ایمنی ورود
influx U ورود هجوم
forcible entry U ورود عدوانی
first in first out U به ترتیب ورود
influxes U ورود هجوم
admission U اجازهء ورود
admissions U اجازهء ورود
importing U مفهوم ورود
port of entry U بندرمحل ورود
import U مفهوم ورود
house warming U جشن ورود
landding U ورود بخشکی
landfall n U ورود بخشکی
approach ramp U فرازای ورود
admittance U ورود دخول
homecoming U ورود بخانه
homecomings U ورود بخانه
arrival hall U سالن ورود
acetylation U ورود ریشهء
intrant U ورود رسمی
intervance of third party U ورود ثالث
input of current U ورود جریان
house-warmings U جشن ورود
house-warming U جشن ورود
inlet time U زمان ورود
initation U ورود بعضویت
arrival rate U نرخ ورود
first in first out U بترتیب ورود
receipt statement U اعلامیه ورود
data insertion U ورود داده ها
tokens U اجازه ورود
token U اجازه ورود
entree U اجازهء ورود
arrival hall U سالن ورود
inlet U ورود دخول
inlets U ورود دخول
tokens U بلیط ورود
data import U ورود داده
advent ظهور و ورود
entering angle U زاویه ورود
token U بلیط ورود
landfall U ورود بخشکی
ease of entry U سهولت ورود
entry side U جهت ورود
entry U ورود راهرو
fifo U به ترتیب ورود
cost to entry U هزینه ورود
landing U ورود بخشکی
landing U ورود به خشکی
landings U ورود بخشکی
due in U در شرف ورود
landings U ورود به خشکی
landfalls U ورود بخشکی
reebtry U ورود مجدد
entry point U نقطه ورود
entranced U ورودیه اجازه ورود
gangplank U تخته ورود به ناو
entranced U حق ورود دروازهء دخول
entrance U ورودیه اجازه ورود
entrances U حق ورود دروازهء دخول
gangplanks U تخته ورود به ناو
entrance U حق ورود دروازهء دخول
entrancing U ورودیه اجازه ورود
entrancing U حق ورود دروازهء دخول
entrances U ورودیه اجازه ورود
exhaust gas admission اگزوز ورود گاز
coast in point U نقطه ورود به ساحل
clearance inwards U مجوز ورود کشتی
estimated time of arrival U زمان تقریبی ورود
fifo U خروج به ترتیب ورود
freedom of entry and exit U ازادی ورود و خروج
gold import point U نقطه ورود طلا
let someone through U اجازه ورود دادن
gates U وسایل ورود ورودیه
gate U وسایل ورود ورودیه
inflow of foreign funds U ورود وجوه خارجی
entry plan U طرح ورود به بندر
ingress U حق دخول اجازه ورود
visa U اجازه ورود به کشوربیگانه
infare U مهمانی بمناسبت ورود
visas U اجازه ورود به کشوربیگانه
barrier to entry U منع ورود به صنعت
raids U ورود ناگهانی پلیس
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
search warrant U حکم بازرسی و ورود
search warrants U حکم بازرسی و ورود
police raid U ورود ناگهانی پلیس
inflow of labor U جریان ورود کارگر
round-up U ورود ناگهانی پلیس
bust [colloquial] U ورود ناگهانی پلیس
lifo U به ترتیب عکس ورود
law of prior entry U قانون تقدم ورود
school readiness U امادگی ورود به مدرسه
raiding U ورود ناگهانی پلیس
raided U ورود ناگهانی پلیس
raid U ورود ناگهانی پلیس
hails U اعلام ورود کردن
hailing U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
hail U اعلام ورود کردن
nonjoinder U عدم ورود در دعوا
last in first out U به ترتیب عکس ورود
last in first out U بترتیب عکس ورود
timed U هنگام
during U هنگام
night season U شب هنگام
time U هنگام
nightfall U شب هنگام
termed U هنگام
gamut U هنگام
term U هنگام
oestrum U هنگام
times U هنگام
seasons U هنگام
at the same moment U در آن هنگام
night season U هنگام شب
season U هنگام
at dark U هنگام شب
seasoned U هنگام
at night U شب هنگام
nighttide U شب هنگام
night time U هنگام شب
at nightfall U شب هنگام
night-time U هنگام شب
moments U هنگام
moment U هنگام
night tide U هنگام شب
terming U هنگام
street inlet U دریچه ورود فاضلاب سطحی
gangways U محل ورود و خروج از ناو
docl pass U گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
house-warming U جشن ورود بخانه تازه
sign-on U ورود به سیستم [رایانه شناسی]
time table U جدول زمانی ورود و عزیمت
house warming U جشن ورود بخانه تازه
clearance inwards U ورود کشتی به محوطه گمرک
house-warmings U جشن ورود بخانه تازه
clearance inwards U اعلامیه ورود کشتی به گمرک
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
customs entry U افهار یا اعلام ورود به گمرک
rje U ورود برنامه ازراه دورEntry ob
free entry U ورود ازاد بنگاهها به صنعت
gangway U محل ورود و خروج از ناو
on occasion U هنگام لزوم
update U به هنگام دراوردن
to die in harness U هنگام کار
translate time U هنگام ترجمه
spring time U هنگام بهار
inprocess U هنگام کار
playtime U هنگام بازی
dusk U هنگام غروب
in case of emergency U هنگام اضطرار
on seeing him U هنگام دیدن او
compile time U هنگام همگردانی
updates U به هنگام دراوردن
hexachord U هنگام شش بردهای
here's to you U هنگام نوشیدن
hard times U هنگام تنگدستی
updated U به هنگام دراوردن
wintertime U هنگام زمستان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com