English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
condense U همچگال متراکم
condenses U همچگال متراکم
condensing U همچگال متراکم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
augmentative U متراکم شونده متراکم کننده
aggregate U متراکم متراکم ساختن
aggregates U متراکم متراکم ساختن
compressed U متراکم
cumulative U متراکم
accumulated U متراکم
dense U متراکم
denser U متراکم
densest U متراکم
agglomerative U متراکم
compactness U متراکم
cumulative distribution U متراکم
cumulous U متراکم
leak proof U متراکم
compacts U متراکم
compacted U متراکم
compacting U متراکم
compact U متراکم
accumulated capital U سرمایه متراکم
incompact U غیر متراکم
condensing U متراکم کردن
massy U متراکم غلیظ
compressor U متراکم کننده
condense U متراکم کردن
compact U متراکم کردن
agglomerate U متراکم شدن
cumulative frequency U فراوانی متراکم
compressors U متراکم کننده
compressed air U هوای متراکم
comperssion capacitor U خازن متراکم
compaction U متراکم کردن
combustor U متراکم کننده
data aggregate U دادههای متراکم
dense binary code U رمزدودویی متراکم
dense list U لیست متراکم
densify U متراکم کردن
condenses U متراکم کردن
compacting U متراکم کردن
compress U متراکم کردن
compacted U متراکم کردن
compacts U متراکم کردن
jams U متراکم کردن
jammed U متراکم کردن
jam U متراکم کردن
voluminous U متراکم انبوه
compressing U متراکم کردن
compresses U متراکم کردن
data compression U متراکم سازی داده ها
heavily overcast U ابری متراکم [هواشناسی]
packs U متراکم کردن فشردن
cumulous U مانند ابرهای متراکم
supercharger U پیش متراکم کننده
soil consolidation U متراکم کردن خاک
supercharge U متراکم کردن مقدماتی
condensed mercurytemperature U دمای جیوه متراکم
clogs U متراکم وانباشته کردن
clog U متراکم وانباشته کردن
clogged U متراکم وانباشته کردن
trust fund U وجوه متراکم شده
gas compressor U متراکم کننده هوا
eluvium U خاک باداورده و متراکم
pack U متراکم کردن فشردن
data aggregate U متراکم سازی داده ها
planosol U گل سفید نرم و متراکم فلات
over consolidated clay U خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
laminated product U تولید ماده متراکم متورق
grouter U دستگاه متراکم کننده سیمان
air compresser U دستگاهی که هوا را متراکم میکند
accumulated dividend U سود سهام متراکم شده
accumulate U روی هم گذاشتن متراکم کردن
cumulus U ابر متراکم و روی هم انباشته
compression U بهم فشردگی متراکم سازی
accumulates U روی هم گذاشتن متراکم کردن
coke pusher U دستگاه متراکم کننده ذغال کک
compaction U فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder U سیلندر محتوی گاز متراکم
accumulating U روی هم گذاشتن متراکم کردن
wilson cloud U نوعی ابر غلیظ و متراکم
cumuli U ابر متراکم و روی هم انباشته
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert U نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
glomerule U خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
roller U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers U دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cumulo nimbus U ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching U متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressors U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor U دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
data compression U متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
compresses U خلاصه کردن متراکم کردن
compressing U خلاصه کردن متراکم کردن
compress U خلاصه کردن متراکم کردن
amass U توده کردن متراکم کردن
amassed U توده کردن متراکم کردن
amasses U توده کردن متراکم کردن
amassing U توده کردن متراکم کردن
congest U متراکم کردن گرفته کردن
to get clogged U مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
retained earnings U درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com