Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ambassadress
U
همسر سفیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
embassies
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassy
U
سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
ambassadors
U
سفیر
ambassador
U
سفیر
legates
U
سفیر
legate
U
سفیر
diplomatic agent
U
سفیر
ambassadress
U
سفیر زن
embassador
U
سفیر ایلچی
embassador
U
سفیر کبیر
embassage
U
اعزام سفیر
nuncio
U
سفیر پاپ
nunico
U
سفیر پاپ
ambasador extraordinary
U
سفیر فوق العاده
minister resident
U
سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
The country has recalled its ambassador from Indonesia.
U
این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
associating
U
همسر
associates
U
همسر
wife
U
همسر
consort
U
همسر
fere
U
همسر
associated
U
همسر
associate
U
همسر
consorts
U
همسر
spouses
U
همسر
partner
U
همسر
partnered
U
همسر
partnering
U
همسر
spouse
U
همسر
partners
U
همسر
consorting
U
همسر
consorted
U
همسر
mate
U
همسر
mated
U
همسر
mates
U
همسر
prince consort
U
همسر شاهزاده
desertion
U
ترک همسر
Crown Princess
U
همسر ولیعهد
Crown Princesses
U
همسر ولیعهد
spouses
U
همسر کردن
spouse
U
همسر کردن
monogamous
U
دارای یک همسر
matches
U
لنگه همسر
conjoin
U
همسر زوج
partnering
U
انباز همسر
baronesses
U
همسر بارون
match
U
لنگه همسر
monogamy
U
داشتن یک همسر
partners
U
انباز همسر
partnered
U
انباز همسر
baroness
U
همسر بارون
partner
U
انباز همسر
helpmate
U
دمساز همسر
monandry
U
یک همسر گزینی
She is a perfect wife .
U
یک همسر کامل است
assorted
U
همه فن حریف همسر
mongamist
U
طرفدار داشتن یک همسر
archduchess
U
همسر دوک اعظم
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
monogamist
U
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
dower
U
قسمتی ازدارایی مرد که پس از فوتش به همسر وی می رسد
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
polygamy
U
چند همسری چند همسر گزینی
pin money
U
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com