Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to give up
U
لودادن
to show up
U
رسوا کردن لودادن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
partner
U
همدست
confederate
U
همدست
partnering
U
همدست
partners
U
همدست
accomplice
U
همدست
accomplices
U
همدست
accessory
U
همدست
cooperator
U
همدست
confederates
U
همدست
partnered
U
همدست
pal
U
همدست
pals
U
همدست
assistant
U
همدست
assistants
U
همدست
adjoint
U
همدست
collaborator
U
همدست
collaborators
U
همدست
accessary
U
همدست
complice
U
همدست
accessory to a riot
U
همدست درفتنه
helpmeet
U
همدست زن زن یاور
consociate
U
همدست کردن
aiding
U
همدست بردست
aid
U
همدست بردست
aided
U
همدست بردست
complier
U
قبول کننده همدست
associates
U
شریک کردن همدست
gangsters
U
همدست تبه کاران
gangster
U
همدست تبه کاران
associating
U
شریک کردن همدست
conspirator
U
همدست در توط ئه و فتنه
associated
U
شریک کردن همدست
associate
U
شریک کردن همدست
conspirators
U
همدست در توط ئه و فتنه
fall in with
<idiom>
U
بابدکاران همدست شدن
one's accomplice
چغلی همدست خود را کردن
whipper
U
همدست شکارچی که تازی ها راباشلاق میراند
to rangeoneself
U
خودرا
to dress up
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to a onself
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
mince
U
حرف خودرا خوردن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
minces
U
حرف خودرا خوردن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
insconce
U
خودرا جای دادن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com