English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
objectivity U هستی واقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reality U هستی
realities U هستی
existences U هستی
essence U هستی
existence U هستی
being U هستی
esse U هستی
thou art U تو هستی
individuum U هستی مطلق
to give being to U هستی بخشیدن
existentialism U هستی گرایی
to bring existence U هستی دادن
ontology U هستی شناسی
ontologist U هستی شناس
existential U مربوط به هستی
ingenerate U هستی دادن
to call into being U هستی دادن
ens U هستی مطلق
corporality U هستی جسمانی تن
What are you waiting for ? U معطل چه هستی ؟
Is everything all right? U سالم هستی؟
All right? U سالم هستی؟
realities U هستی اصلیت
extant U دارای هستی
Are you hungry? U تو گرسنه هستی؟
reality U هستی اصلیت
vivifier U هستی بخش
antitheist U منکر هستی خدا
ontological U وابسته به هستی شناسی
cosmic U مربوط بعالم هستی
cosmic U مربوط به عالم هستی
inesse U دارای هستی واقعی
raw deal <idiom> U آخر خط ،پایان هستی
individuum U هستی تجزیه ناپذیر
substantively U با داشتن هستی جداگانه
pre existence U هستی از پیش ازلیت
virtuality U واقعیت
entelechy U واقعیت
actuality or actualness U واقعیت
fact U واقعیت
facts U واقعیت
actuality U واقعیت
verities U واقعیت
verity U واقعیت
realities U واقعیت
reality U واقعیت
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
Are you still on the line? U هنوز پشت تلفن هستی؟
being U زمان حال فعل be to هستی
I want to swim ,are you on ? U اهلش هستی شنا کنیم ؟
nirvanas U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
atheistical U مبنی برانکار هستی خدا
nirvana U پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
carry into effect U واقعیت دادن
make something happen U واقعیت دادن
carry ineffect U واقعیت دادن
implement U واقعیت دادن
put ineffect U واقعیت دادن
realism U واقعیت گرایی
accomplish U واقعیت دادن
put inpractice U واقعیت دادن
objective reality U واقعیت برونی
actualize U واقعیت دادن
carry out U واقعیت دادن
put into practice U واقعیت دادن
execute U واقعیت دادن
fulfill [American] U واقعیت دادن
make a reality U واقعیت دادن
put into effect U واقعیت دادن
bring into being U واقعیت دادن
actualise [British] U واقعیت دادن
bring inbeing U واقعیت دادن
fulfilled U واقعیت دادن
fulfill U واقعیت دادن
objective reality U واقعیت عینی
unreality U عدم واقعیت
misrepresentation U قلب واقعیت
reality principle U اصل واقعیت
verisimilitude U شباهت به واقعیت
fulfils U واقعیت دادن
reality testing U واقعیت ازمایی
reality therapy U واقعیت درمانی
subjective reality U واقعیت ذهنی
fulfills U واقعیت دادن
fulfilling U واقعیت دادن
actualization U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
empirical reality U واقعیت تجربی
fulfil U واقعیت دادن
bovarism U در هم امیزی خیال و واقعیت
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
Very funny ! Ha , ha , ha ! U یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
I'm still not quite sure how good you are. U من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
Are you still around? U هنوز هستی ؟ [مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
Let's see how much you can take. <idiom> U ببینیم چند مرد حلاج هستی. [اصطلاح روزمره]
matter-of-fact <idiom> U چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
pragmatics U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
pragmatic U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
I appreciate your concern, but I'm fine. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
gap analysis U تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
metagnosticism U عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
swelled head <idiom> U (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com