English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
implicit costs U هزینههای ضمنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
differential cost analysis U تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
business expenses U هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
capital outlays U هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
episodic U ضمنی
implied U ضمنی
occasional U ضمنی
incidents U ضمنی
incident U ضمنی
tacit U ضمنی
episodical U ضمنی
implicit U ضمنی
circumstantial U ضمنی
sufferance U رضایت ضمنی
incidental U جزئی ضمنی
acceptation tacite U قبول ضمنی
implied assumpist U تعهد ضمنی
episode U حادثه ضمنی
sufference U رضایت ضمنی
episodes U حادثه ضمنی
subaudition U ادراک ضمنی
imputed income U درامد ضمنی
implied acceptance U قبول ضمنی
implied term U شرط ضمنی
implied terms U شرایط ضمنی
impliedly U به طور ضمنی
incidentals time U زمان ضمنی
limplied warranty U ضمانت ضمنی
implicitness U دلالت ضمنی
paralipsis U افهام ضمنی
contextual definition U تعریف ضمنی
cognizance U تصدیق ضمنی
circumstantial event U واقعه ضمنی
paraleipsis U افهام ضمنی
subaudition U فهم ضمنی
implicit agreement U موافقت ضمنی
implied U رضایت ضمنی
accidents U تصادفی ضمنی
implications U معنای ضمنی
accidental U ضمنی عارضی
accident U تصادفی ضمنی
implied U مفهوم ضمنی
incident U حادثه ضمنی
connivance U اجازه ضمنی
tacit collusion U تبانی ضمنی
tacit consent U رضای ضمنی
xor U یای ضمنی
implication U معنای ضمنی
connotations U معنای ضمنی
incidents U حادثه ضمنی
connotations U دلالت ضمنی
connotation U معنای ضمنی
connotation U دلالت ضمنی
tacitly U بطور ضمنی
by-products U محصول ضمنی
by-product U محصول ضمنی
aggregate expenditures U هزینههای کل
implies U دلالت ضمنی کردن بر
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
obiter dictum U بیان ضمنی و تصادفی
insinuate U بطور ضمنی فهماندن
implying U دلالت ضمنی کردن بر
insinuated U بطور ضمنی فهماندن
insinuates U بطور ضمنی فهماندن
xor gate U دریچه یای ضمنی
connote U اشاره ضمنی کردن
connote U دلالت ضمنی کردن بر
connotative U اشاره ضمنی کننده
imply U دلالت ضمنی کردن بر
increasing cost U هزینههای فزاینده
on costs U هزینههای غیرمستقیم
overhead costs U هزینههای عمومی
national expenditures U هزینههای ملی
transaction costs U هزینههای معاملاتی
incidental expenses U هزینههای واقعی
joint costs U هزینههای مشترک
increasing cost U هزینههای صعودی
material costs U هزینههای مواد
operational costs U هزینههای عملیاتی
storage costs U هزینههای انبارداری
standard costs U هزینههای نرمال
standard costs U هزینههای استاندارد
sunk cost U هزینههای اضافی
spillover costs U هزینههای خارجی
selling costs U هزینههای فروش
real costs U هزینههای واقعی
supplementary costs U هزینههای اضافی
prime costs U هزینههای اولیه
preliminary expenses U هزینههای مقدماتی
pilot charges U هزینههای راهنما
personal outlays U هزینههای شخصی
preliminary expenses U هزینههای ابتدائی
overhead costs U هزینههای حاشیهای
overhead costs U هزینههای اضافی
overhead costs U هزینههای بالاسری
supplementary costs U هزینههای مکمل
implicit costs U هزینههای نامرئی
dock dues U هزینههای لنگرگاه
overheads U هزینههای عمومی
anchor dues U هزینههای لنگر
design costs U هزینههای طراحی
bank charge U هزینههای بانکی
bank charges U هزینههای بانکی
deferred charges U هزینههای انتقالی
building costs U هزینههای ساختمان
capital charges U هزینههای سرمایه
capital expenditure U هزینههای سرمایهای
capital expenditures U هزینههای سرمایهای
consumption expenditures U هزینههای مصرفی
capital outlays U هزینههای تاسیساتی
overheads U هزینههای بالاسری
comparative costs U هزینههای نسبی
government expenditures U هزینههای دولت
freight charges U هزینههای حمل
fixed costs U هزینههای سرمایهای
fixed costs U هزینههای ثابت
financial expenses U هزینههای مالی
competition cost U هزینههای رقابتی
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
inexplicit U بطور ضمنی بدون توضیح
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
tenant by sufference U متصرف با رضایت ضمنی مالک
avoidable costs U هزینههای قابل اجتناب
unliquidated obligation U هزینههای پرداخت نشده
recurring costs U هزینههای تکرار شونده
surcharges U درصد هزینههای اضافی
selling costs U هزینههای فروش کالا
outlays U هزینههای سرمایهای مخارج
stevedoring charges U هزینههای بارگیری وباراندازی
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
surcharge U درصد هزینههای اضافی
handling charges U هزینههای جابجایی کالا
constant cost industry U صنعت هزینههای ثابت
increasing cost industry U صنایع با هزینههای افزایشی
opportunity cost U هزینههای کالای تولیدی
cost category U هزینههای انجام شده
loading participation in profits U هزینههای مشارکت در سود
average cost U میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
unforeseen expenses U هزینههای پیش بینی نشده
life cycle costs U هزینههای دوره عمر یک محصول
analysis U یات هزینههای محصول جدید
pad the bill <idiom> U اضافه شدن هزینههای کاذب
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
secondary costs U هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
privy purse U اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
contango U هزینههای دیرکرد خرید سهم
cost analysis U تجزیه تحلیل هزینههای کار
sidelights U اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelight U اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
dock charges U هزینههای حوض dock-dues : syn
fixed costs U هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
correlation U جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
contingent fund U اعتبار هزینههای پیش بینی نشده ذخیره احتیاطی
loading for contingencies U کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
docl pass U گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
deferred expense U هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
Gezellig <adj.> U دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
crowding out effect U نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
demurrage U هزینه معطلی در حمل با قطار یا کشتی هزینههای معطلی
enewal of contract by tacit agreement U تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
engels law U ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com