English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
cache memory U بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
notification message U پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
cache U بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
caches U بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
address U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addresses U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed U قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
segment U فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
segments U فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
in due f. U باید
should U باید
to have to U باید
must U باید
there is a rule that... U که باید.....
ought U باید
outh U باید
maun U باید
shall U باید
the f. of a table U باید
i ought to go U باید بروم
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
you must know U باید بدانید
i ougth to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
how shall we proceed U چه باید کرد
i must go U باید بروم
i ougth to go U باید بروم
as it deserves U چنانکه باید
it is to be noted that U باید دانست که
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
ought U باید وشاید
specific code U کد مشخص
indistinctive U نا مشخص
physiognomonic U مشخص
signate U مشخص
distinctive U مشخص
kenspeckle U مشخص
distinguished U مشخص
marked U مشخص
named U مشخص
specifics U مشخص
pronounced U مشخص
highlights U مشخص
highlighted U مشخص
highlight U مشخص
specific U مشخص
distinct U مشخص
shall i go? U ایا باید بروم
meetly U چنانکه باید و شاید
the needful U انچه باید کرد
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
you must go U شما باید بروید
you might have come U باید امده باشید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
I must leave at once. باید فورا بروم.
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
he needs must go U ناچار باید برود
he must have gone U باید رفته باشد
enow U بسنده انقدرکه باید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
chicane U مانعی که باید دور زد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
prettily U بخوبی چنانکه باید
diacritical current U جریان مشخص
targeted U هدف مشخص
target U هدف مشخص
earmarking U مشخص کردن
type genus U نوع مشخص
indicating U مشخص کننده
delineate U مشخص کردن
clean cut U مشخص واضح
discriminant U مشخص کننده
ditinct U روشن مشخص
specifying U مشخص کردن
named place of destination U مقصد مشخص
targetting U هدف مشخص
definitions U مشخص کردن
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
targetted U هدف مشخص
targets U هدف مشخص
targeting U هدف مشخص
definition U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
clean-cut U مشخص واضح
cleaners U مشخص واضح
distinctive U فرق مشخص
distinctly U بطور مشخص
pathognomomical U مشخص مرض
pathognomic U مشخص مرض
defines U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
nonsignificant U غیر مشخص
named vessel U کشتی مشخص
specified U مشخص شده
assignable U معین مشخص
lay down U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
signal U اشکار مشخص
identifying U مشخص کردن
signaled U اشکار مشخص
signalled U اشکار مشخص
delineates U مشخص کردن
registered port U بندر مشخص
delineating U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
define U مشخص کردن
distinguishing U مشخص اختصاصی
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
markers U مشخص کننده
marker U مشخص کننده
specifies U مشخص کردن
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
loads U کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
load U کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
structureless U بدون ساختمان مشخص
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
named port of destination U بندر مقصد مشخص
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
check indicator U مشخص کننده مقابله
facies U عبارت مشخص یک طبقه
typifies U بانمونه مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
typifying U بانمونه مشخص کردن
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com