Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Wednesday
U
هر چهار شنبه یکبار
Wednesdays
U
هر چهار شنبه یکبار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Wednesdays
U
چهار شنبه
Wednesday
U
چهار شنبه
quartan
U
چهار روز یکبار
quadrennial
U
چهار سال یکبار
semimonthly
U
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
Tuesday
U
سه شنبه
Sabbath
U
شنبه
Tuesdays
U
سه شنبه
Next Saturday . This coming Saturday.
U
شنبه دیگه
Thursday
U
پنج شنبه
Thursdays
U
پنج شنبه
Saturday
U
روز شنبه
Saturdays
U
روز شنبه
Thur
U
مخفف پنج شنبه
Thurs
U
مخفف پنج شنبه
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
shrove tuesday
U
سه شنبه قبل ازچهارشنبه توبه
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
To fall into a trap.
U
جشن تولدم به شنبه می افتد
d. letter
U
حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
once in a whiled
U
یکبار
triennial
U
هر سه سال یکبار
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
monthly
U
ماهی یکبار
trimonthly
U
هر سه ماه یکبار
throwaway
U
یکبار مصرف
write once read many
U
یکبار نویس
sexennial
U
شش سال یکبار
triweekly
U
هر سه هفته یکبار
septan
U
هفت وز یکبار
semiannual
U
شش ماه یکبار
TAN
[Transaction authentication number]
U
رمز یکبار مصرف
Every now and then . Occassionally .
U
هر چند یکبار
fortnights
U
هر دوهفته یکبار
weeklies
U
هفتهای یکبار
weekly
U
هفتهای یکبار
ever and anon
U
هرچندوقت یکبار
horary
U
هرساعت یکبار
every now and then
U
هرچندوقت یکبار
sextan
U
6 روز یکبار
this once
U
همین یکبار
just for once
U
یکبار استثناء
for once
U
یکبار استثناء
that once
U
همین یکبار
biweekly
U
دوهفته یکبار
fortnight
U
هر دوهفته یکبار
biyearly
U
دوسال یکبار
once
U
فقط یکبار
once
U
یکبار دیگر
quatrerly
U
سه ماه یکبار
Thank God it's Friday!
[TGIF]
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness
U
خدا را شکر امروز جمعه است!
[چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
sepennial
U
هفت سال یکبار
How often ?
U
چند وقت یکبار ؟
tertian
U
هرسه روز یکبار
triennal
U
سه سال یکبار رخ دهنده
octennially
U
هشت سال یکبار
septennial
U
هفت سال یکبار
again
باز
[یکبار دیگر]
quinquennial
U
هر پنج سال یکبار
septennially
U
هفت سال یکبار
trimensual
U
سه ماه یکبار رخ دهنده
off and on
U
گاهی هرچند وقت یکبار
old wool
U
پشم یکبار مصرف شده
biannual
U
سالی دوبار دوسال یکبار
expendable packing
U
بسته بندی یکبار مصرف
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
bidental
U
دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
sabbatical year
U
مرخصی هر هفت سال یکبار
worm
U
چند بار بخوان یکبار بنویس
wormed
U
چند بار بخوان یکبار بنویس
worms
U
چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful
U
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
She comes here at least once a week .
U
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Fortune Knocks at least once at everymans gate.
<proverb>
U
خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
what day of the week is it?
U
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
She comes here once in a blue moon .
U
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
leet
U
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
U
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
casual labour
U
کارگری که برای حمل و نقل مواد تولیدشده هر چند گاه یکبار به کارگرفته میشود
open cycle reactor system
U
سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
trey
U
پیشوندیست بمعنی دارای سه قسمت وسه قسمتی وسه تایی وهرسه واحد یکبار
bimestrial
U
هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
typeover
U
توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
quadruped
U
چهار پا
quadrupeds
U
چهار پا
quadrate
U
چهار یک
quartile
U
چهار یک
tetrad
U
چهار
quadruple
U
چهار لا
quatre
U
چهار
four
U
چهار
quadrupled
U
چهار لا
quadrilateral
U
چهار بر
quadruples
U
چهار لا
quarter
U
چهار یک
tetragon
U
چهار بر
quadrilaterals
U
چهار بر
quadrupling
U
چهار لا
DVD
U
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن یکبار داده روی دیسک DVD میدهد
tetrameter
U
چهار وزنی
tetramerous
U
چهار جزیی
tetragon
U
چهار گوشه
tetrahedron
U
چهار وجهی
quadrangular
U
چهار گوشه
quadrant
U
چهار گوش
double breasted
U
کت چهار دکمه
quadrate
U
چهار گوش
quadrant
U
چهار یک دایره
tetrahedral
U
چهار ضلعی
tetrahedral
U
چهار وجهی
quadraple
U
چهار برابر
cross legged
U
چهار زانو
tetragon
U
چهار ضلعی
qyaternary
U
چهار تایی
foursquare
U
چهار ضلعی
four way
U
چهار راه
four way
U
چهار لولهای
four cycle
U
چهار چرخه
four pole
U
چهار قطبی
four dimensional
U
چهار بعدی
four o'clock
U
ساعت چهار
point four
U
اصل چهار
tertramerous
U
چهار جزئی
quadrifid
U
چهار شکافی
quadric
U
چهار تایی
quadrisyllabic
U
چهار هجائی
tetrasyllabic
U
چهار هجائی
long legged
U
چهار پایه
quadrivalent
U
چهار بنیانی
tetradactylous
U
چهار پنجهای
tetrad
U
چهار عنصری
quadrivalent
U
چهار ارزشی
quatrefoil
U
گل چهار گلبرگی
square dome
U
چهار طاقی
quads
U
چهار قلو
quadruple
U
چهار گانه
quadruple
U
چهار تایی
quadrupled
U
چهار گانه
quadrupled
U
چهار تایی
quadruples
U
چهار گانه
quadrupling
U
چهار گانه
quadrupling
U
چهار تایی
quadripartite
U
چهار جزئی
quadruplet
U
چهار گانه
quadruples
U
چهار تایی
twice is
U
دو دو تا چهار تا میشود
footstool
U
چهار پایه
gallops
U
چهار نعل
quads
U
چهار گوش
creep
U
چهار دست و پا
close
U
چهار گوشه
quad
U
چهار گوش
quad
U
چهار قلو
quadruplets
U
چهار گانه
square
U
چهار گوش
squared
U
چهار گوش
squares
U
چهار گوش
squaring
U
چهار گوش
gallop
U
چهار نعل
galloped
U
چهار نعل
footstools
U
چهار پایه
quadrilateral
U
چهار ضلعی
tetravalent
U
چهار بنیانی
tetravalent
U
چهار فرفیتی
four
U
عدد چهار
all fours
U
چهار دست و پا
tetratomic
U
چهار اتمی
intersections
U
چهار راه
tetrastichous
U
چهار جزیی
backfour
U
چهار مدافع
tetrastich
U
چهار بیتی
tetrasporous
U
چهار هاگی
tetrasporic
U
چهار هاگی
tetrapod
U
پروانه چهار پا
intersection
U
چهار راه
tetraphyllous
U
چهار برگه
the four seasons
U
چهار فصل
the cardinal humours
U
چهار ابگونه
quadrilateral
U
چهار جانبه
quadrilaterals
U
چهار جانبه
quadrilaterals
U
چهار ضلعی
all eyes
U
چهار چشمی
four gear drive
U
گیربکس چهار دنده
quadruple address
U
با نشانی چهار کانه
quadruple fission
U
انشقاق چهار برابر
Italian roof
U
بام چهار طرفه
stool
U
کرسی
[سه یا چهار پایه]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com