English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
activities U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
carthamin U رنگینه زرد که از شیره گیاه سفلاور بدست می آید این رنگ گیاهی بیشتر در هند و چین مصرف می شود
everybody U هرکسی
every U هرکه هرکسی
whoever U هر انکس هرکسی که
not do that U هرکسی جزشماباشداینکاررانخواهدکرد
not do that U هرکسی دیگرباشداینکار رانمیکند
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. U شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
This isn't everybody's job. U این کار هرکسی نیست.
To show disrespect ( be respectful) to someone. U نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
beat someone to the punch (draw) <idiom> U قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
as soon as possible U هر چه زودتر
as early aspossible U هر چه زودتر
sooner U زودتر
earlier U زودتر
juniors U زودتر تازه تر
early as possible U هرچه زودتر
junior U زودتر تازه تر
he predeceased his son U زودتر از پسرش مرد
previously U زودتر اتفاق افتادن
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
the volume that preceded U جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> U تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
brown major U براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
leads U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
piggybacking U استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor U براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
by U بدست
at the hand of U بدست
provider U بدست اورنده
providers U بدست اورنده
acquirer U بدست اورنده
gets U بدست اوردن
getting U بدست امده
getting U بدست اوردن
to go to the wright U بدست استادافتادن
get U بدست اوردن
gets U بدست امده
get U بدست امده
impetrate U بدست اوردن
procurable U بدست اوردنی
earn U بدست اوردن
get table U بدست اوردنی
attainable U بدست اوردنی
get at able U بدست اوردنی
procurement U بدست اوری
acquirable U بدست اوردنی
catch U بدست اوردن
come by U بدست اوردن
catcher U بدست اورنده
obtainable U بدست اوردنی
come by <idiom> U بدست آوردن
get round U بدست اوردن
earns U بدست اوردن
hand in hand U دست بدست
earned U بدست اوردن
offer U بدست اوردن
offered U بدست اوردن
offers U بدست اوردن
attenuation U بدست آوردن
procuring U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
acquires U بدست اوردن
gained U بدست آوردن
obtains U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
soothed U دل بدست اوردن
procure U بدست اوردن
pick up U بدست اوردن
obtainment U بدست اوری
gains U بدست آوردن
obtained U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
manual U وابسته بدست
to come to hand U بدست امدن
acquire بدست آوردن
securer U بدست اورنده
procurer U بدست اورنده
gain U بدست اوردن
obtain U بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
gain U بدست آوردن
importing U باپیروزی بدست امدن
recovering U دوباره بدست اوردن
step into U بسهولت بدست اوردن
recovers U دوباره بدست اوردن
quando acciderint U هر گاه بدست اید
import U باپیروزی بدست امدن
regained U دوباره بدست اوردن
imported U باپیروزی بدست امدن
regaining U دوباره بدست اوردن
regains U دوباره بدست اوردن
recover U دوباره بدست اوردن
recoup U دوباره بدست اوردن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
acquirability U امکان بدست اوردن
to change hands U دست بدست رفتن
change hands U دست بدست رفتن
gun for something <idiom> U بازحمت بدست آوردن
recouping U دوباره بدست اوردن
recoups U دوباره بدست اوردن
encyclic U بدست چندنفر رونده
pass on U دست بدست دادن
unhandy U مشکل بدست امده
recouped U دوباره بدست اوردن
They found no trace of her . U ازاونشانی بدست نیامد
regain U دوباره بدست اوردن
turnover U دست بدست شدن
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
attain U بدست اوردن بانتهارسیدن
to get [hold of] something U بدست آوردن چیزی
strike a balance U موازنه بدست اوردن
municipalize U بدست شهرداری دادن
impropriate U بدست عام دادن
to get back U دوباره بدست اوردن
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
in for <idiom> U مطمئن بدست آوردن
to gain time U دست بدست کردن
self-government U حکومت بدست مردم
to bring something U بدست آوردن چیزی
attained U بدست اوردن بانتهارسیدن
finagle U باحیله بدست اوردن
having U بدست اوردن دارنده
retrieve U دوباره بدست اوردن
to shuffle from hand to hand U دست بدست کردن
to put U بدست امین دادن
get back U دوباره بدست اوردن
retrieves U دوباره بدست اوردن
to pander any one's lust U دل کسیرا بدست اوردن
have U بدست اوردن دارنده
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
attaining U بدست اوردن بانتهارسیدن
attains U بدست اوردن بانتهارسیدن
insure U بیمه بدست اوردن
to obtain something U بدست آوردن چیزی
retrieved U دوباره بدست اوردن
as much as possible U هر چه بیشتر
further U بیشتر
as early aspossible U هر چه بیشتر
more U بیشتر
furthering U بیشتر
furthers U بیشتر
furthered U بیشتر
principally U بیشتر
rather U بیشتر
the more better the best U هر چه بیشتر
more than U بیشتر از
large adv U بیشتر
mainly U بیشتر
more and more U هی بیشتر
the more U بیشتر
it is mostly iron U بیشتر
mostly U بیشتر
for the most part U بیشتر
enters U بدست اوردن قدم نهادن در
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
entered U بدست اوردن قدم نهادن در
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
hardly earned money U پول سخت بدست امده
get U بدست اوردن فراهم کردن
impetrate U با عجز و لابه بدست اوردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
bought U خریداری کردن بدست اوردن
the tule of thumb U قاعدهای که از تجزیه بدست اید
resuming U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumes U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume U از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovers U دوباره بدست اوردن بازیافتن
recover U دوباره بدست اوردن بازیافتن
availability U آنچه به آسانی بدست آید
encyclical U بدست چند نفر گشته
encyclicals U بدست چند نفر گشته
dime a dozen <idiom> U آسان بدست آمدن ،عادی
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
the proceeds of the sale U وجوهی که از فروش بدست می اید
win U بدست اوردن تحصیل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com