English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mission objectives U هدفهای ماموریت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target system U سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
deep targets U هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
aborts U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborting U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted U عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
task unit U نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
linear target U هدفهای درخط
successive objective U هدفهای متوالی
substitute goals U هدفهای جانشین
national objectives U هدفهای ملی
economic ends U هدفهای اقتصادی
linear target U هدفهای خطی
surface targets U هدفهای سطحی
deep targets U هدفهای عمیق
crossing target U هدفهای متحرک عرضی
trap shoot U تیراندازی به هدفهای متحرک
priority targets U هدفهای دارای تقدم
air target chart U نقشه هدفهای هوایی
surface targets U هدفهای روی سطح اب
joint strategic objectives U هدفهای مشترک استراتژیکی
target chart U نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap house U محل خروج هدفهای متحرک
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
trap gun U تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
subaqueous ranging U تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
high pheasant U تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
air target material program U برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
strafing U به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
strafing U زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
quick fire U تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
subaqueous ranging U طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
air target mosaic U مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
controvrsism U روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
target discrimination U قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition U مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
assignments U ماموریت
missions U ماموریت
errands U ماموریت
mission U ماموریت
apostleship U ماموریت
errand U ماموریت
assignment U ماموریت
duty U ماموریت
tasks U ماموریت
task U ماموریت
commissions U :ماموریت
commissioning U :ماموریت
commission U :ماموریت
implied task U ماموریت استنتاجی
mission type U متضمن ماموریت
air mission U ماموریت هوایی
mission type U حاوی ماموریت
mission time U مدت ماموریت
appointment quota U سهمیه ماموریت
staff duty U ماموریت ستادی
sea duty U ماموریت دریایی
field duty U ماموریت رزمی
combat duty U ماموریت رزمی
implied mission U ماموریت استنتاجی
permanent oppointment U ماموریت دایمی
end of mission U ماموریت تمام
primary mission U ماموریت اصلی
political mission U ماموریت سیاسی
fire task U ماموریت اتش
fire mission U ماموریت اتش
agentship U ماموریت پیشکاری
activity U ماموریت عمل
agencies U گماشتگی ماموریت
commissioning U ماموریت امریه
commissioning U ماموریت دادن
commission U ارتکاب ماموریت
commission U ماموریت امریه
commission U ماموریت دادن
reinforcing U ماموریت تقویتی
abort U انصراف از ماموریت
commissioned U ماموریت دار
functions U ماموریت عمل
functioned U ماموریت عمل
specified mission U ماموریت تصریحی
function U ماموریت عمل
commissions U ارتکاب ماموریت
stations U محل ماموریت
stationed U محل ماموریت
station U محل ماموریت
agency U گماشتگی ماموریت
commissioning U ارتکاب ماموریت
toured U سیاحت ماموریت
tours U سیاحت ماموریت
task unit U یگان ماموریت
tour U سیاحت ماموریت
temporary duty U ماموریت موقت
touring U سیاحت ماموریت
commissions U ماموریت امریه
missions U وابسته به ماموریت
mission U وابسته به ماموریت
commissions U ماموریت دادن
activities U ماموریت عمل
perdue U ماموریت مخاطره امیز
perdu U ماموریت مخاطره امیز
surface mission U ماموریت دفاع زمینی
duty U ماموریت خدمت نگهبانی
posted U محل ماموریت موضع
post U محل ماموریت موضع
post- U محل ماموریت موضع
close support mission U ماموریت پشتیبانی نزدیک
change of station U تغییر محل ماموریت
short tour U ماموریت کوتاه مدت
confidential U دارای ماموریت محرمانه
employment schedule U برنامه ماموریت ناو
task group U گروه ماموریت زمینی
posts U محل ماموریت موضع
postings U تعیین محل ماموریت
general support U ماموریت عمل کلی
posting U تعیین محل ماموریت
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
specified tasks U ماموریت تصریحی وفایف مصرحه
to override one's commission U از حدود ماموریت خود تجاوزکردن
mission request U درخواست اجرای ماموریت هوایی
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
missions U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
mission U ماموریت هیئت اعزامی یا تبلیغی
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
party U گروه مخصوص انجام یک ماموریت
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
commissions U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission U حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
air defense sector U منطقه ماموریت پدافند هوایی
general support reinforcing U ماموریت عمل کلی تقویتی
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
mission essential U حیاتی از نظر انجام ماموریت
sector U منطقه ماموریت قطاع اتش
sectors U منطقه ماموریت قطاع اتش
joint task force U نیروی ماموریت مشترک ازنیروهای مسلح
task element U یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
task fleet U ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
overseas U ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
divert U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverted U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverts U تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
shore duty U ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
search mission U ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
mission U ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
missions U ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
charactristic velocity U مجموع تغییرات سرعت درمسیر یک ماموریت فضایی
splashes U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashing U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splash U ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
detail U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detailing U بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
what luck U در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
carrier company U تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
resumes U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resuming U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed U در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
deploy U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploys U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying U اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
i stay U در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
radar discrimination U قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
back haul U بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
holdees U پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
imagery sortie U پرواز مخصوص عکاسی هواپیمای عکاسی ماموریت عکاسی هوایی
dual capable U جنگ افزار یا وسیله دو کاره وسیله یا جنگ افزاری که دونوع ماموریت انجام میدهد
extra duty U وفیفه اضافی ماموریت اضافی
casual detachment U یکان جدا شده و منتظر دستوریا ماموریت قسمت جدا شده
call mission U درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
field allowance U فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
recredential U نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com