English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
falcon U موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
falcons U موشک هدایت شونده هوا به هوای فالکن
sparrow U نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
sparrows U نوعی موشک هوا به هوای هدایت شونده
Other Matches
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
guidance U هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
guidance U هدایت کردن سیستم هدایت هدایت
fog lookouts U دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
homing guidance U هدایت هواپیما یا موشک بااستفاده از امواج رادار هدایت الکترونیکی
beamrider U موشک هدایت شوندهای که به وسیله اشعه رادار هدایت میشود
maces U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
terminal guidance U هدایت موشک در مراحل اخرمسیر هدایت هواپیما ازفرودگاه یا به فرودگاه
mace U نوعی موشک هدایت شونده که با انرژی جنبشی هدایت میشود
inertial guidance U سیستم هدایت داخلی موشک هدایت خودکار
stellar guidance U سیستم هدایت نجومی موشکهای هدایت شونده
turbocharger U گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
conductance U ضریب هدایت قدرت هدایت
gyro pilot U سیستم هدایت خودکار ناو هدایت ژیروسکوپی ناو هدایت نجومی خودکار ناو
celestial guidance U سیستم هدایت نجومی موشک هدایت موشک یا قمرمصنوعی با استفاده از صورفلکی
turbojet U توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
azimuth guidance U هدایت هواپیما از نظر سمتی هدایت سمتی هواپیما
moist air U هوای تر
petticoatsfever U هوای زن
air blast U هوای دم
swelter U هوای گرم
In the open air. U در هوای آزاد.
foul weather U هوای نامساعد
foul weather U هوای خراب
swelters U هوای گرم
forced draft U هوای با فشار
secondry air U هوای ثانویه
queen's weather U هوای باز
raininess U هوای بارانی
heavy weather U هوای طوفانی
out of door U در هوای ازاد
liquid air U هوای مایع
the open U هوای ازاد
sweltered U هوای گرم
low air pressure U فشار هوای کم
temperate climate U اب و هوای معتدل
marine climate U اب و هوای دریایی
marsh malaria U هوای مردابی
out of doors U در هوای ازاد
open air U در هوای ازاد
intake air U هوای ورودی
humid air U هوای شرجی
humid air U هوای نمناک
stable air U هوای پایدار
hot blast U هوای دم داغ
heavy weather U هوای خراب
aired U هوای دم هوا
dead air U هوای راکد
passion U هوای نفس
carburetor air U هوای کاربراتور
compressed air U هوای متراکم
blast roasting U تشویه با هوای دم
circulationg air U هوای در گردش
air U هوای دم هوا
compressed air U هوای فشرده
agglutinant U هوای التیام
air breathing U هوای تنفسی
airs U هوای دم هوا
exhaust air U هوای خروجی
emergency air U هوای اضطراری
adverse weather U هوای نامساعد
drippy U هوای گرفته
broken weather U هوای بی قرار
bleed air U هوای کمپرس شده
liquid air container U مخزن هوای مایع
blow cold U هوای سرد دمیدن
blow hot U هوای گرم دمیدن
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
torchlight U هوای گرگ ومیش
mouthguard U لوله هوای غواص
heatwaves U هوای گرم طولانی
out door court U زمین هوای ازاد
air tank U کپسول هوای غواصی
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
caisson foundation U پی سازی با هوای فشرده
forced draft U هوای تحت فشار
open exercise U ورزش در هوای ازاد
owl light U هوای گرگ و میش
liquid air U هوای مایع شده
acclimates U به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimating U به اب و هوای جدید خو گرفتن
hot blast cupola U کوپل هوای گرم
lowering U هوای گرفته وابری
lowered U هوای گرفته وابری
lower U هوای گرفته وابری
free living U تسلیم هوای نفس
twilight U هوای گرگ ومیش
blast U هوای دم کوره بلند دم
blasts U هوای دم کوره بلند دم
acclimated U به اب و هوای جدید خو گرفتن
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
lowers U هوای گرفته وابری
air compressor U هوای فشرده ساز
warm front U جبهه هوای گرم
intake air heater U گرمکن هوای ورودی
intake air U هوای مکیده شده
effulge U برق هوای باز
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
choke damp U دم :هوای ته چاه یاکان
cooling air U هوای سرد کننده
cooling blower U دمنده هوای سرد
dusk U هوای گرگ ومیش
fair weather U دارای هوای صاف
cold front U پیشان هوای سرد
tire inflation U فشار هوای لاستیک
tire pressure U فشار هوای لاستیک
cold spell or cold snap <idiom> U یک جعبه هوای سرد
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
heatwaves U موج هوای گرم
heatwave U هوای گرم طولانی
heatwave U موج هوای گرم
ego trips U تسلیم به هوای نفس
ego trip U تسلیم به هوای نفس
cold fronts U جبهه هوای سرد
cold front U جبهه هوای سرد
mouthpiece U لوله هوای غواص
mouthpieces U لوله هوای غواص
secondary airflow U جریان هوای فرعی
saturated air U هوای اشباع شده
warm fronts U جبهه هوای گرم
cold fronts U پیشان هوای سرد
heaving U رقص ناو در هوای طوفانی
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
acclimatation U توافق بااب و هوای یک محیط
thermostats U تنظیم کننده هوای سرد
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
acclimatization U توافق بااب و هوای یک محیط
caliduct U پخش کننده هوای گرم
acclimatization U عادت کردن به هوای کوهستان
thermostat U تنظیم کننده هوای سرد
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
To cherish a desire for something . U هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
air lift U دستگاه ابکش با هوای فشرده
storm door U درب عایق هوای توفانی
smog U هوای الوده به دود وبخار
air space U قشر هوای دیوار خالی
brisk air U هوای خنک و فرح بخش
sensualist U پیرو هوای نفس واحساس
sidewinder U موشک هوا به هوای سایدویندر
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
inclement weather U هوای بسیار سرد یا طوفانی
self will U خود رایی هوای نفس
terrestrial environment U وضع عوارض و اب و هوای زمین
thermal target U هوای گرم بالارونده برای بالون
Sea [mountain] air makes you hungry. U هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
She has a craving to travel . U دلش هوای سفر کرده است
surfboat U قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
swim bladder U کیسه هوای ماهی مثانه هوایی
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
out door U صحرایی در هوای ازاد انجام شده
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
velocity stacks U لوله ورود هوای مساوی به هر سیلندر
Make sure the statuette doesnt topple over . U هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
genie U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
genies U موشک هوا به هوای ازاد باکلاهک اتمی
airspeeds U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
k valve U شیر ساده روی کپسول هوای غواصی
airspeed U سرعت هواپیما نسبت به هوای محیط خود
humidor U صندوق سیگار که هوای انرامرطوب نگاه دارند
The room is stuffy. U هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
The room is stuffy . U هوای اطاق خیل خفه ( سنگین ) است
williwaw U جریان هوای سرد که در سرزمینهای مرتفع میوزد
tartar U نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
williwa U وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
tartars U نوعی موشک زمین به هوای دریایی غیر اتمی
pneumatic disatch U بردن بستههای امانتی بالوله بوسیله هوای فشرده
cruise valve U سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
navigators U هدایت گر
leading U هدایت
steerage U هدایت
guidance U هدایت
total conductivity U هدایت کل
transduction U هدایت
leads U هدایت
direction U هدایت
lead U هدایت
conduction U هدایت
navigator U هدایت گر
conductance U هدایت
carburator restricter plate U صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل
blast valve U سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
serenade U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
redeye U موشک زمین به هوای ردای که از روی دوش تیراندازی میشود
purge valve U لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
serenaded U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
endemic U بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
serenading U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
j valve U سوپاپ کپسول هوای غواص که بطور خودکار بسته شود
serenades U ساز واواز شبانه و عاشقانه در هوای ازاد و در استانه معشوق
ionic conduction U هدایت یونی
image line U هدایت تصویر
vee guideways U مسیر هدایت "وی "
undirected U هدایت نشده
conductibility U قابلیت هدایت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com