English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
set up profiles U نیمرخ دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reshaping U تجدید نیمرخ بازسازی نیمرخ
silhouette U نیمرخ
profiles U نیمرخ
half face U نیمرخ
half faced U نیمرخ
profiled U نیمرخ
sections U نیمرخ
section U نیمرخ
silhouettes U نیمرخ
silhouetted U نیمرخ
views U نیمرخ
viewing U نیمرخ
viewed U نیمرخ
view U نیمرخ
profiling U نیمرخ
side veiw U نیمرخ
side view U نیمرخ
sideview U نیمرخ
profile U نیمرخ
profile U نیمرخ خصوصیات
profile U عکس نیمرخ
profiled U عکس نیمرخ
profiled U نیمرخ خصوصیات
shaped iron U فولاد نیمرخ
profiles U نیمرخ خصوصیات
formed hole U سوراخ نیمرخ
profiles U عکس نیمرخ
strict profile U نیمرخ کامل
profiling U عکس نیمرخ
shape of cross section U نیمرخ عرضی
profiling U نیمرخ خصوصیات
target array U نیمرخ هدف
test profile U نیمرخ ازمون
longitudinal section U نیمرخ طولی
profile line U نیمرخ زمین
profile of the road U نیمرخ جاده
profile chart U نمودار نیمرخ
profile analysis U تحلیل نیمرخ
physical profile U نیمرخ بدنی
cross section U نیمرخ عرضی
outboard profile U نیمرخ خارجی
section of dike U نیمرخ راه
river profile U نیمرخ رودخانه
strict profile view U نمای نیمرخ کامل
vertical curve U منحنی در نیمرخ طولی
profiles U نیمرخ برش عمودی
profiling U نیمرخ برش عمودی
summits U قله در نیمرخ طولی
profile U نیمرخ برش عمودی
valley cross section U نیمرخ عرضی دره
gravity dam of triangular section U سد وزنی با نیمرخ مثلثی
summit U قله در نیمرخ طولی
profiled U نیمرخ برش عمودی
wide flange U نیمرخ بال پهن
section of valley U نیمرخ عرضی دره
downstream profile at crown U نیمرخ پایاب در کلید
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
cross section U نیمرخ پهنا مقطع موثر
crown U ستیغ نیمرخ مهره طاق
downstream profile at crown U نیمرخ کلید در پایین دست
crowns U ستیغ نیمرخ مهره طاق
napped U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
trajectory U قسمت اول نیمرخ طولی تنداب
nap U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
trajectories U قسمت اول نیمرخ طولی تنداب
naps U نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
buttock lines U نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
variable camber flap U فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
silhouettes U نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouette U نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouettes U نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
silhouette U نیمرخ هر چیزی برنگ سیاه یا برنگ یکدست
profile drag U پسای مقطع پسای نیمرخ
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
give security for U تامین دادن ضامن دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
compensates U پاداش دادن عوض دادن
compensate U پاداش دادن عوض دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
compensated U پاداش دادن عوض دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
housed U منزل دادن پناه دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
empower U اختیار دادن وکالت دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
empowered U اختیار دادن وکالت دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com