Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
restraint
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
restraints
U
نیروی خستگی یا فرسایش بار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attrition rate
U
میزان کاهش توان رزمی نواخت فرسایش سرعت فرسایش
arid erosion
U
فرسایش مناطق خشک فرسایش مناطق کم اب
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
wears
U
فرسایش
fraying
U
فرسایش
depletion
U
فرسایش
attrition
U
فرسایش
abrasion
U
فرسایش
abrasions
U
فرسایش
wear
U
فرسایش
erosion
U
فرسایش
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
gully erosion
U
فرسایش خندقی
erosion
U
فرسایش وسایل
erosive
U
فرسایش دهنده
erodible
U
قابل فرسایش
sheet washing
U
فرسایش رویی
erosion control
U
جلوگیری از فرسایش
attrition
U
فرسایش نیروها
spark erossion
U
فرسایش الکتریکی
natural erosion
U
فرسایش طبیعی
scuff
U
خراش فرسایش
scuffed
U
خراش فرسایش
scuffing
U
خراش فرسایش
scuffs
U
خراش فرسایش
selective erosion
U
فرسایش انتخابی
soil erosion
U
فرسایش خاک
surface erosion
U
فرسایش سطحی
weathering
U
فرسایش در اثرهوا
concrete erosion
U
فرسایش بتن
erodibility
U
قابلیت فرسایش
natural erosion
U
فرسایش نابهنجار
nuclear corrosion
U
فرسایش هستهای
accelerated erosion
U
فرسایش تشدیدی
sever erosion
U
فرسایش نابهنجار
internal erosion
U
فرسایش داخلی
bioerosion
U
فرسایش زیستی
precession
U
فرسایش لوله
beach erosion
U
فرسایش ساحلی
sheet washing
U
فرسایش سطحی
shore erosion
U
فرسایش ساحلی
pot hole
U
دیگ فرسایش
rill erosion
U
فرسایش شیاری
electro erosion
U
فرسایش الکتریکی
weathring test
U
ازمایش فرسایش
wind erosion
U
فرسایش بادی
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
attenuation
U
فرسایش انرژی موج
geologic erosion
U
فرسایش زمین شناسی
elutriation
U
شستشو با اب فرسایش انتخابی
electro erosion process
U
فرایند فرسایش الکتریکی
electroerosive
U
فرسایش قوس الکتریکی
abrasion of surface
U
فرسایش سطح فرش
weatherability
U
قابلیت عدم فرسایش در هوا
wears
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
wear
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion
U
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
rain wash
U
فرسایش ناشی از ریزش باران
planation
U
مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
ages
U
خستگی
tiredness
U
خستگی
boredom
U
خستگی
weariness
U
خستگی
age
U
خستگی
fatigues
U
خستگی
dark burn
U
خستگی
exhaustion
U
خستگی
fatigue
U
خستگی
stresses
U
خستگی
stress
U
خستگی
ennui
U
خستگی
fatigue limit
U
حد خستگی
stressing
U
خستگی
fatigued
U
خستگی
soliflucation
U
فرسایش خاک یا زمین به وسیله یخ زدن و اب شدن یخ
fastness of color
U
عدم تغییر رنگ
[در برابر نور، آب و فرسایش]
detritus
U
ذراتی که در نتیجه عمل فرسایش از زمین جدامیشوند
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
tired
U
بیزار خستگی
tadium
U
خستگی از عمر
circumferential stress
U
خستگی دایرهای
compressive stress
U
خستگی فشاری
tiredly
U
بیزار خستگی
refreshments
U
رفع خستگی
refreshment
U
رفع خستگی
tedium
U
خستگی دلتنگی
drainless
U
خستگی ناپذیر
wearily
U
از روی خستگی
secondary stress
U
خستگی فرعی
tired to death
U
مانندمرده از خستگی
taedium vitae
U
خستگی اززندگی
mean stress
U
خستگی متوسط
magnetic fatigue
U
خستگی مغناطیسی
langorous
U
خستگی اور
tangential stress
U
خستگی مماسی
tensile stress
U
خستگی کششی
thermal fatigue
U
خستگی حرارتی
to stretch one's legs
<idiom>
U
خستگی درکردن
shrinkage stress
U
خستگی فرامد
fatigable
U
خستگی پذیر
fatigues
U
خستگی فرسودگی
fatigue test
U
ازمایش خستگی
fatigued
U
خستگی فرسودگی
fatig
U
خستگی پذیر
fatigued
U
خستگی کوفتگی
fatigue
U
خستگی فرسودگی
fatigue
U
خستگی کوفتگی
indefatigability
U
خستگی ناپذیری
fatigue strength
U
استحکام خستگی
unwearied
U
خستگی درکرده
eyestrain
U
خستگی چشم
irksome
U
خستگی اور
principal stress
U
خستگی اصلی
fatiguable
U
خستگی پذیر
inexhaustible
U
خستگی نا پذیر
fatiguing
U
خستگی اور
fatigues
U
خستگی کوفتگی
eye strain
U
خستگی چشم
weariless
U
خستگی نا پذیر
unwearying
U
خستگی ناپذیر
fatigueless
U
خستگی ناپذیر
fatigueability
U
خستگی پذیری
fatigue test
U
ازمون خستگی
indefatigable
U
خستگی ناپذیر
muscular fatigue
U
خستگی عضلانی
exhautless
U
خستگی ناپذیر
bed plate
U
صفحه فلزی که در کف ابگیرنصب میشود تا از فرسایش جلوگیری کند
anti wear
U
مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
U
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
neurasthenic
U
وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
nervous prostration
U
سستی پی خستگی اعصاب
acopic
U
دافع خستگی و کوفتگی
shrinkage stress
U
خستگی جمع شدگی
palmograph
U
خستگی نگار دستی
tensile fatigue test
U
ازمایش کشش- خستگی
he did not turn a hair
U
هیچ خستگی وانمودنکرد
tireless
U
خستگی ناپذیر نافرسودنی
to unbend oneself
U
رفع خستگی کردن
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
trachle
U
سبب خستگی یا دردسر
transverse fatigue test
U
ازمایش خستگی عرضی
inexhaustibly
U
بطور خستگی ناپذیر
irksomely
U
بطور خستگی اور
I am deae beat . I am tired out .
U
از خستگی دارم غش می کنم
indefatigably
U
بطور خستگی ناپذیر
psychasthenia
U
خستگی روانی بی تصیمی
To be exhausted.
U
از پا افتادن ( خستگی مفرط )
to rest up
U
خوب خستگی در کردن
neurasthenic
U
دچار خستگی یاضعف اعصاب
borer
U
ملول کننده خستگی اور
fatigue testing machine
U
دستگاه ازمایش کننده خستگی
he is not quite rested
U
خوب رفع خستگی نکرده
perk up
<idiom>
U
بعد از خستگی پرانرژی بودن
conk out
<idiom>
U
بعلت خستگی به خواب رفتن
jetties
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
jetty
U
سنگ چینی یا تیربندی که در مقابل فرسایش درهنگام لاروبی انجام میشود
natural erosion
U
فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
rill erosion
U
این نوع فرسایش دراولین بسترفرسایش یافته بصورت جوی دیده میشود
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
bolsters
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
special degration
U
نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
bolstered
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
polygonal soil
U
زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
bolster
U
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
high cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to refresh oneself
U
تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
Marine Corps
U
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
apron
U
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
aprons
U
لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
attenuation factor
U
ضریب فرسایش انرژی موج ضریب افت قدرت امواج
commandant of marine corps
U
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
eagle flight
U
نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
attached strength
U
استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
bending stress
U
خستگی خمشی تلاش خمشی
total force
U
نیروی کل
jetting
U
نیروی جت
jetted
U
نیروی جت
jet propulsion
U
نیروی جت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com