English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ground state U نیروی اساسی حالت اساسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
substantiality U حالت اساسی
key projects U اساسی
fundamental U اساسی
basilar U اساسی
radical U اساسی
meatiest U اساسی
radicals U اساسی
essential <adj.> U اساسی
groundlessness U بی اساسی
functional U اساسی
basics U اساسی
basic U اساسی
substantial U اساسی
unsubstantial U بی اساسی
earthshaking U اساسی
constitutional U اساسی
hypostatic U اساسی
meaty U اساسی
pivotal U اساسی
fundametal U اساسی
major <adj.> U اساسی
essential U اساسی
cardinal U اساسی
cardinals U اساسی
net U اساسی
nets U اساسی
nett U اساسی
essentials U اساسی
organic U اساسی
On what basis (ground) U بر چه اساسی ؟
Hon U اساسی
basal U اساسی
capital U اساسی
substantive [essential] <adj.> U اساسی
quintessential <adj.> U اساسی
materials U اساسی
meatier U اساسی
material U اساسی
rudimental U اساسی
ground U اساسی
vital <adj.> U اساسی
reformation U اصلاح اساسی
radicals U طرفداراصلاحات اساسی
rationale U علت اساسی
fundamental rules U قواعدیاقوانین اساسی
ground plan U طرح اساسی
ground plans U طرح اساسی
brass tacks U مسایل اساسی
volatile oil U روغن اساسی
basically U بطور اساسی
radical U ریشگی اساسی
vital U واجب اساسی
radicals U ریشگی اساسی
functional distribution U توزیع اساسی
unsubstantiality U بی اساسی بی اهمیتی
constitutional low U قانون اساسی
constitutional law U حقوق اساسی
essential oil U روغن اساسی
purview U مواد اساسی
constitution U قانون اساسی
basic U مقدماتی اساسی
basic U اساسی مقدماتی
to let the saw dust out of U پوچی یا بی اساسی
over haul U تعمیر اساسی
spine wall U دیوار اساسی
basic linkage U پیوند اساسی
constitutions U قانون اساسی
basic surplus U مازاد اساسی
strategic variables U متغیرهای اساسی
basic variable U متغیر اساسی
radical U طرفداراصلاحات اساسی
basic deficit U کسری اساسی
rite U فرمان اساسی
basics U مقدماتی اساسی
base repair U تعمیر اساسی
basics U اساسی مقدماتی
Fundamental ( radical) changes. U تغییرات اساسی وعمده
bill of rights U قانون اساسی امریکا
nonessential goods U کالاهای غیر اساسی
radical U طرفدار اصلاحات اساسی
A fundamental (slight) difference. U اختلاف اساسی ( جزئی )
nonbasic variable U متغیر غیر اساسی
field theory U نظریه اساسی میدان
organic U اندام دار اساسی
radicals U طرفدار اصلاحات اساسی
supplementalary constitution law U متمم قانون اساسی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
myosin U پروتئین اساسی عضله
constitutionality U مطابقت با قانون اساسی
fundamental U اصولی مقدماتی اساسی
punch line U جمله اساسی واصلی
primordial U عنصر نخستین اساسی
essential fatty acids U اسیدهای چرب اساسی
revolutionizes U تغییرات اساسی دادن
revolutionises U تغییرات اساسی دادن
revolutionising U تغییرات اساسی دادن
constitution U مشروطیت قانون اساسی
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
revolutionised U تغییرات اساسی دادن
constitutions U مشروطیت قانون اساسی
unconstitutionality U مغایرت با قانون اساسی
revolutionize U تغییرات اساسی دادن
revolutionizing U تغییرات اساسی دادن
constitutional U مطابق قانون اساسی
revolutionized U تغییرات اساسی دادن
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
federal constitution U قانون اساسی دولت متحده
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
basic sequential access method U روش دستیابی ترتیبی اساسی
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
essential singularity U نقطه تکین اساسی [ریاضی]
accidental غیر اساسی پیش آمدی
stapled U اساسی مرکز بازرگانی عمده
stapling U اساسی مرکز بازرگانی عمده
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
bdos U سیستم عامل اساسی دیسک
iowa tests of basic skills U ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
staple U اساسی مرکز بازرگانی عمده
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
reformer U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformers U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
basic crops U محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
ground rule U وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
bios U سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
karyolymph U ماده اساسی زمینه هسته سلولی
basic telecommunications access method U روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic indexed sequential acess method U روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
basic partitioned access method U روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
five fundamental economic questions U پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
bsam U Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
btam U BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
bdam U Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
bpam U Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
sbc U یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system U سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups U منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational U ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators U شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
deadlock U حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
the i U [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
modes U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
mode U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analogue U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog U سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
vitrifying U تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
analogues U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
convertor U وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
printed U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternated U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify U از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
plasticity U حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
uart U قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
transitoriness U حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectrality U حالت طیفی حالت شبحی
spectralness U حالت طیفی حالت شبحی
cold forming U حالت دهی در حالت سرد
marginal case U حالت نهائی حالت حدی
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com