Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
report writer
U
نویسنده گزارش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
departure report
U
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
penster
U
نویسنده بویژه نویسنده مزدور
action report
U
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
spot report
U
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
report generator
U
گزارش زایی گزارش گیری
report generator
U
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
mortar report
U
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
visualreport
U
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
authoress
U
نویسنده زن
craftsmen
U
نویسنده
scrivener
U
نویسنده
scribbler
U
نویسنده بد
penman
U
نویسنده
craftsman
U
نویسنده
composer
U
نویسنده
composers
U
نویسنده
author
U
نویسنده
the present writer
U
نویسنده
writers
U
نویسنده ها
authors
U
نویسنده ها
writer
U
نویسنده
penwoman
U
زن نویسنده
wordsmith
U
نویسنده
writers
U
نویسنده
quill driver
U
نویسنده
drafter
U
نویسنده پیام
technical writer
U
نویسنده فنی
hack
U
نویسنده مزدور
hacks
U
نویسنده مزدور
fantast
U
نویسنده خیالپرست
garreteer
U
نویسنده بی نوا
devils
U
نویسنده مزدور
devil
U
نویسنده مزدور
neoteric
U
نویسنده تازه
hacked
U
نویسنده مزدور
author
U
نویسنده موسس
hagiologist
U
نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
pen name
U
نام مستعار نویسنده
mannerisms
U
سبک بخصوص نویسنده
mannerism
U
سبک بخصوص نویسنده
headliner
U
نویسنده سرمقاله روزنامه
miscellanist
U
نویسنده مطالب مختلف
auctorial
U
منسوب به نویسنده یا مولف
to make good as a writer
U
نویسنده موفقی شدن
nomographer
U
نویسنده کتاب درباره
bel esprit
U
سخنران یا نویسنده باذوق
matthew
U
نویسنده انجیل متی
pen-name
U
نام مستعار نویسنده
librettists
U
نویسنده اشعار اپرا
reporter
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
pen-names
U
نام مستعار نویسنده
idem
U
همان نویسنده در همانجا
encyclopaedist
U
نویسنده دایره المعارف
librettist
U
نویسنده اشعار اپرا
authorial
U
موبوط به مصنف یا نویسنده
phraseologist
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
screenwriter
U
نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
screenwriters
U
نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
hagiographer
U
نویسنده شرح حال مقدسین
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
magazin
U
نویسنده مقاله برای مجله
wanted clerks
U
دبیر یا نویسنده لازم است
memorialist
U
نویسنده یاد بود یا لوحه
comedist
U
نویسنده نمایشهای خنده دار
city editor
U
نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
posthumous
U
منتشر شده پس از مرگ نویسنده
shelling report
U
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
cargo outturn report
U
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
pornographer
U
نویسنده مطالب قبیح یا شهوت انگیز
belletrist
U
نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
tragedian
U
نویسنده یا بازیگر نمایشهای تراژدی ومحزون
monographist
U
نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
dramaturge
U
نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
headings
U
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
heading
U
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
think piece
U
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
free lance
U
مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
interactive
U
سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
liter any executor
U
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
publicist
U
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
jude
U
یهودا نویسنده رساله یهوداکه از رسالات عهد جدیدمسیحیان است
symbolist
U
نویسنده یاهنرمندی که بسبک سمبولیک اثاری خلق میکند نمادگر
publicists
U
نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
holotype
U
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
recitetion
U
گزارش شز
report generator
U
گزارش زا
account
U
گزارش
reported
U
گزارش
reports
U
گزارش
reportage
U
گزارش
report
U
گزارش
copyrights
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright
U
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
detailed report
U
گزارش مشروح
report progarm generator
U
تولیدبرنامه گزارش
report program
U
برنامه گزارش
report writer
U
گزارش نویسی
flash report
U
گزارش انی
rpg
U
مولدبرنامه گزارش
report progarm generator
U
مولدبرنامه گزارش
account
U
اهمیت گزارش
edit line
U
خط گزارش وضعیت
reportable
U
گزارش دادنی
final report
U
گزارش نهایی
error report
U
گزارش خطا
minute
U
گزارش وقایع
press report
U
گزارش خبری
report generation
U
تولید گزارش
report file
U
فایل گزارش
returning
U
گزارش رسمی
returning
U
گزارش دادن
returned
U
گزارش رسمی
returned
U
گزارش دادن
return
U
گزارش رسمی
quarterly report
U
گزارش سه ماهه
periodic report
U
گزارش دورهای
returns
U
گزارش دادن
returns
U
گزارش رسمی
status report
U
گزارش وضعیت
hot report
U
گزارش مهم
report generator
U
مولد گزارش
internal report
U
گزارش داخلی
management report
U
گزارش مدیریت
return
U
گزارش دادن
school report
U
گزارش اموزشگاه
logs
U
گزارش سفرهواپیما
commentaries
U
گزارش رویداد
action
U
گزارش وضع
to give forth
U
گزارش دادن
reports
U
گزارش دادن
accident reporting
U
گزارش حادثه
actions
U
گزارش وضع
wrap up
U
گزارش خلاصه
technical report
U
گزارش فنی
reports
U
گزارش دادن به
reports
U
گزارش دیدبانی
visualreport
U
گزارش بصری
log
U
گزارش سفرهواپیما
expertise
U
گزارش اهل فن
turn in
<idiom>
U
گزارش دادن
story
U
روایت گزارش
commentary
U
گزارش رویداد
journal
U
گزارش روزانه
viva voting
U
گزارش شفاهی
journals
U
گزارش روزانه
viva report
U
گزارش شفاهی
reported
U
گزارش دیدبانی
reported
U
گزارش دادن به
bruit
U
گزارش سروصدا
subemit a report
U
گزارش دادن
report
U
گزارش دادن
command report
U
گزارش فرماندهی
situation report
U
گزارش وضعیت
report
U
گزارش دیدبانی
report
U
گزارش دادن به
blue bell
U
گزارش بدرفتاری
blue bell
U
گزارش جنایت
blue bark
U
گزارش حرکت
an incomprehensive report
U
گزارش کوتاه
survey report
U
گزارش بازرسی
annual report
U
گزارش سالانه
annual report
U
گزارش سالیانه
submit a report
U
گزارش دادن
reported
U
گزارش دادن
project technical report
U
گزارش فنی پروژه
project technical report
U
گزارش فنی طرح
progress reporting
U
گزارش پیشرفت کار
According to the riport .
U
بقرار این گزارش
reportedly
U
طبق گزارش یا شایعه
snap report
U
گزارش فوری یا انی
super visum corporis
U
گزارش معاینه جسد
report of survey
U
گزارش تحقیقات یا بررسیها
to give an account of
U
گزارش و توضیح دادن
schedule report
U
گزارش زمانبندی شده
to report
[to a body]
U
گزارش دادن
[به اداره ای]
weekly progress report
U
گزارش هفتگی کار
reportable items
U
اقلام قابل گزارش
progress report
U
گزارش پیشرفت کار
contact report
U
گزارش اخذ تماس
exception reporting
U
گزارش گیری مخصوص
evaluation report
U
گزارش ارزیابی وضعیت
draft report
U
گزارش نیمه نهایی
docking report
U
گزارش تعمیر ناو
bill
U
گزارش جریان دعوی
bills
U
گزارش جریان دعوی
hearing
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
hearings
U
رسیدگی بمحاکمه گزارش
call-up
U
دستور ارسال گزارش
call-ups
U
دستور ارسال گزارش
aircraft accident report
U
گزارش سانحه هوایی
flash report
U
گزارش برق اسا
logs
U
گزارش سفرنامه کشتی
log
U
گزارش سفرنامه کشتی
periodic intelligence report
U
گزارش نوبهای اطلاعاتی
call up
U
دستور ارسال گزارش
annual financial statement
U
گزارش مالی سالانه
misreport
U
اشتباه گزارش دادن
logbook
U
گزارش روزانه سفرکشتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com