English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
neoteric U نویسنده تازه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
penster U نویسنده بویژه نویسنده مزدور
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
penman U نویسنده
composer U نویسنده
authoress U نویسنده زن
the present writer U نویسنده
quill driver U نویسنده
writers U نویسنده
writer U نویسنده
penwoman U زن نویسنده
composers U نویسنده
author U نویسنده
craftsman U نویسنده
wordsmith U نویسنده
authors U نویسنده ها
scrivener U نویسنده
scribbler U نویسنده بد
writers U نویسنده ها
craftsmen U نویسنده
author U نویسنده موسس
devil U نویسنده مزدور
report writer U نویسنده گزارش
hacks U نویسنده مزدور
hack U نویسنده مزدور
hacked U نویسنده مزدور
fantast U نویسنده خیالپرست
garreteer U نویسنده بی نوا
drafter U نویسنده پیام
devils U نویسنده مزدور
technical writer U نویسنده فنی
auctorial U منسوب به نویسنده یا مولف
nomographer U نویسنده کتاب درباره
bel esprit U سخنران یا نویسنده باذوق
encyclopaedist U نویسنده دایره المعارف
librettists U نویسنده اشعار اپرا
pen name U نام مستعار نویسنده
miscellanist U نویسنده مطالب مختلف
pen-name U نام مستعار نویسنده
matthew U نویسنده انجیل متی
hagiologist U نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
pen-names U نام مستعار نویسنده
mannerisms U سبک بخصوص نویسنده
librettist U نویسنده اشعار اپرا
idem U همان نویسنده در همانجا
authorial U موبوط به مصنف یا نویسنده
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
mannerism U سبک بخصوص نویسنده
headliner U نویسنده سرمقاله روزنامه
to make good as a writer U نویسنده موفقی شدن
city editor U نویسنده خیرمالی یاتجارتی درروزنامه
memorialist U نویسنده یاد بود یا لوحه
comedist U نویسنده نمایشهای خنده دار
posthumous U منتشر شده پس از مرگ نویسنده
magazin U نویسنده مقاله برای مجله
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
wanted clerks U دبیر یا نویسنده لازم است
hagiographer U نویسنده شرح حال مقدسین
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
screenwriters U نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
screenwriter U نویسنده نمایشنامههای رادیویی وتلویزیونی
dramaturge U نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
pornographer U نویسنده مطالب قبیح یا شهوت انگیز
monographist U نویسنده شرح مفصل در باره یک موضوع
tragedian U نویسنده یا بازیگر نمایشهای تراژدی ومحزون
belletrist U نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
heading U تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
interactive U سازمان تخصصی که موضوعاتی شامل زبان نویسنده
think piece U مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
free lance U مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
headings U تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
symbolist U نویسنده یاهنرمندی که بسبک سمبولیک اثاری خلق میکند نمادگر
publicist U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
liter any executor U کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
jude U یهودا نویسنده رساله یهوداکه از رسالات عهد جدیدمسیحیان است
publicists U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
holotype U نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
copyright U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights U که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyrights U اثر یک نویسنده زنده که کسی که پنجاه سال است نمرده است
copyright U اثر یک نویسنده زنده که کسی که پنجاه سال است نمرده است
'The Catcher in the Rye' [by Salinger / work title] U ! ناطور دشت ! یا ! ناتور دشت ! [نام رمانی اثر نویسنده آمریکایی سالینجر]
copyright U اثر یک نویسنده و... که پنجاه سال است مرده است ودیگری میتواند آن را چاپ کند
copyrights U اثر یک نویسنده و... که پنجاه سال است مرده است ودیگری میتواند آن را چاپ کند
shareware U نرم افزاری که آماده استفاده است ولی وقتی که توسط کاربر استفاده شود باید به نویسنده آن مبلغی بپردازد.
contra preferentum rule U درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
bakuninism U اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
greenest U تازه
scion U تازه
dewier U تازه
scions U تازه
renewed U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
green U تازه
the new world U تازه
new-laid U تازه
new laid U تازه
young U تازه
younger U تازه
fresh U تازه
fresh- U تازه
red hot U تازه
freshest U تازه
post glacial U تازه
newfashioned U تازه
newest U تازه
newer U تازه
new U تازه
inchoative U تازه
dewiest U تازه
new- U تازه
recent U تازه
new fashioned U تازه
up-to-date U تازه
up to date U تازه
new born U تازه
brand new U تر و تازه
newfangled U مد تازه
modern U تازه
dewy U تازه
new fallen U تازه
recent development U بسط تازه
new built U تازه ساخت
new clown U تازه شکفته
new employees U کارمندان تازه
green concrete U بتن تازه
recension U چاپ تازه
new built U تازه ساز
juvenescent U تازه جوان
new buit U تازه ساز
birdegroom U تازه داماد
new come U تازه رسیده
new comer U تازه وارد
regeneracy U تولد تازه
new come U تازه امده
refresher U تازه کننده
beginner U تازه کار
beginners U تازه کار
renewal U تازه سازی
carechumen U تازه وارد
renewals U تازه سازی
refreshing U تازه کننده
refreshingly U تازه کننده
bran new U بکلی نو یا تازه
grcen wine U شراب تازه
green old wound U زخم تازه
nascency U تازه پیداشدگی
jackleg U تازه کار
novices U تازه کار
new blown U تازه شگفته
new fledged U تازه پر در اورده
new jerusalem U اورشلیم تازه
noviciate U تازه کار
new buit U تازه ساخت
newish U نسبه تازه
newmade U تازه ساخت
brand-new U بکلی نو یا تازه
reprint U چاپ تازه
reprinted U چاپ تازه
reprinting U چاپ تازه
novice U تازه کار
nascence U تازه پیداشدگی
neo christianity U مسیحیت تازه
neocortex U قشر تازه مخ
new fallen snow U برف تازه
late U تازه گذشته
regeneration U تولد تازه
rebirth U تولد تازه
reappraisals U ارزیابی تازه
reappraisal U ارزیابی تازه
neoteric U جدید تازه
new arrived U تازه رسیده
ordinee U شماش تازه
novitiate U تازه کار
reprints U چاپ تازه
settler U مهاجر تازه
recruiting U کارمند تازه
recruiting U تازه سرباز
newcomers U تازه وارد
recruited U کارمند تازه
recruited U تازه سرباز
bride U تازه عروس
recruit U کارمند تازه
recruit U تازه سرباز
recruits U تازه سرباز
converts U تازه کیش
ultramodern U بسیار تازه
verdured U تازه سرسبز
settlers U مهاجر تازه
young ice U یخ تازه بسته
far out U تازه و غیرسنتی
converted U تازه کیش
converting U تازه کیش
recruits U کارمند تازه
brides U تازه عروس
breezy U خنک تازه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com